فرهنگ نگرشی هخامنشیان جدای از جهان بود
هخامنشیان از دیدگاه تسامح و تساهل و آزادمنشی برخوردار بودند
در دوران کهن رسم و آیین فرمانروایی بر این بود که برای پایش حکومت به بدترین شیوه ها عمل می کردند تا مردم در انقیاد کامل بمانند. سلاطین به هنگام قشون کشی و تسخیر متصرفات نیز ددمنشانه عمل می کردند تا با کشتار و نابودی مردم، رعب و وحشت را نهادینه نمایند .سینوهه پزشک مخصوص فرعون در کتاب خود می نویسد: «ایجاد ترس و وحشت در ملل مسخر سبب منکوب شدن مردم تحت مالکیت گردیده و مردم جرات برگشت را پیدا نمی کنند».
پس رویکرد عملکردی پادشاهان در کنش های حکومتی، رفتار دژخیمانه بود و مردم همیشه تحت ستم بسر می بردند. اما در آن عصر که فرهنگ پادشاهی و فرمانروایی چنین بود، کوروش پادشاهی با اخلاق و رفتاری دگرگونه بود. او در آن فضای وحشت و ترور، الگویی از آسایش و آرامش را برای مردم ایران زمین و دیگر ممالک امپراتوری پارسی به ارمغان آورد.
اگر امپراتوری پارس بسیار وسيع بود، لیکن این پهناوری سرزمین مطلقا با قشون کشی خشن و تاراج بیرحمانه حاصل نشده بود. کوروش به عنوان پایه گذار حکمرانی پارسی هرگز کشتار، قربانی کردن، کور-نمودن و قطع دست و پای را ترویج نکرد. بلکه او و دیگر پادشاهان پارسی در نخستین گام قربانی کردن آدمی را ممنوع کردند.
پارسیان باورهای دینی مردم ایران و دیگر سرزمین ها را حرمت می گذاشتند. پیرنیا در کتاب تاریخ ایران می نویسد:«از ممالک تابعه ایران اهالی هر مملکتی آزاد بودند که موافق معتقدات مذهبی خود رفتار نمایند. مذهب شاهان هخامنشی و اهالی ایران به هیچوجه به آنها تحمیل نمی شد. عادات و اخلاق و زبان ملل تابعه محفوظ و علاوه برآن هر مملکتی مختار بود که موسسات ملی و سلسله امرا و روحانیون خود را حفظ نماید (مانند مصر و قبرس و فینیقیه و یونانی های آسیای صغیر و غیره). محبوبیت آنان در متصرفات نیز به همین دلایل بود و بر اين مبنا شد كه ايران در آن عصر گستره زيادی كسب كرد و نخستین دولتی بود که امپراتوری عالمگير محسوب می شد».
دورانت در این مورد بیان می دارد: «کوروش در کشور گشایی حیرت انگیز بود. با شکست خوردگان به بزرگواری رفتار می کرد و نسبت به دشمنان خود مهربان بود. یونانیان او را بزرگترین پهلوان جهان بیش از اسکندر دانسته اند»..
دورانت همچنین در باره انتقال تمدن در بین ملل مختلف می نویسد:«تمدن مانند زندگی عبارت از کشمکشی دایمی با مرگ است. همانگونه که زندگی ممکن نیست پایدار بماند، جز آنکه از اشکال قدیمی خود بیرون بیاید و صورت های جوان تر و نوتر اختیار کند؛ تمدن نیزغالباً مدتی با تغییر اقامتگاه و خون خود می تواند زنده بماند. به همین جهت است که تمدنی از اور به بابل و یهودا و از بابل به نینوا و از آنجا به پرسپولیس و سادریس و میلتوس و از آنجا ها به مصر و کرت و یونان و روم انتقال یافت».
این نظریه ضمن اینکه تغییر نگرش انسانی را اساس پایش زیست بهتر می داند، بیان گر این موضوع نیز می باشد که تمدن از بابل به ایران و سپس به دیگر اقالیم رفت. بنابراین مسلم است که روح قانون حمورابی از بابل به ایران نیز رسیده بود. و اگرچه حمورابی و دیگر پادشاهان بابل از جمله بخت نصر به قوانین خود ساخته پایبند نبودند و ظلم و خفقان را بر جامعه خود جاری ساختند، اما کوروش پارسی مفاهیم انسان گرایی را از قانون حمورابی استنتاج و بر جامعه بشری ساری کرد. این است که احتمالا هخامنشیان با تاسی به قانون حمورابی بسترهای مديريتی نوینی خلق کردند.
این رویکرد نگرشی کوروش و دیگر پادشاهان پارسی دقیقا موید تفاوت نگرش پارسیان با دیگر ملل در آن دوران بود. این رخداد فقط و فقط متکی به نوع نگرش و نگاه آنان به زندگی بود و کوروش نگاه دیگری فرای نگاه موجود در دنیای آن روز را داشت. پادشاهان پارسي به جهت قایل نبودن به آیین و ایدیولوژی خاص و نداشتن تعصبات بیهوده، شیوه حکومتی تسامح و تساهل را برقرار نمودند. آنان با تدبير و عقلانيت، بردباری و تحمل را سرلوحه ارتباط میان انسانی قرار داده و براین اساس به همه اديان و اقوام احترام می گذاشتند. يعني درواقع به «تنوع و اختلاف در جامعه و زندگی» باور داشتند.
در هنگامی که رابطه (قدرت - فشار- ترس) اساس حکمرانی در جهان بود، پارسیان رابطه و تناسب (قدرت – انصاف – آزادی - رفاه نسبی) را ترویج کرده بودند. این رابطه و ساختار جدید همان «نگرش و مدیریت ساخت گرایی» در زمان خودش بود که به سازندگی اجتماعی ختم می شد.
در عصر فعلي و شرایط امروزی و با توجه به تدوین نظام هاي مديريتي گوناگون، اگر كمي تفكر و اندیشه شود. بی شک می توان به هوش سرشار پادشاهان هخامنشي پي برد. که بدانیم به نوعی فرمانروایی پارسیان کهن، نوعی از مدیریت نوین و شاید بی همتا در عصر خود بشمار می آمد.
احمد علینقی – پژوهشگر مدیریت اجتماعی
دانلود فایل PDF