مذاهب و آیین مزدک و مانی در ایران کهن
مذهب مزدك
مزدك پسر بامداد از اهالي نيشابور در زمان قباد بود. برخي او را از اهالي فارس مي دانند. وي از مانويان و پيروان زرتشت خورگان به شمار مي رفت. استاد او كه اهل شهر فسا بود، سال ها در روم بيزانس (روم شرقي) به سر ميبرد و در آنجا با مكاتب فلسفي يونان آشنا شد. او با مطالعۀ كتاب جمهوری افلاطون، علاقۀ خاصي به مكتب افلاطون پيدا كرد و تاثير فراوان گرفت.
مذاهب مانی و مزدك خاستگاه و مشابهت های زيادی با هم دارند. بسياری از افكار مزدك ملهم از مكتب مانی است و برخی پژوهندگان تاريخ، جنبش مزدك را ادامه راه مانی می دانند. مذهب مزدك نيز قایل به روشنایی در مقابل تاريكی بود و می گفت كه روشنایی آزادانه و عاقلانه عمل می نماید، ولی تاريكی جاهلانه و كوركورانه حركت می كند. هر دو مذهب كشتن بهایم را منع می کردند و برای حيات حيوانات احترام قایل بودند. مزدك تركيب عالم را از سه عنصر آب و آتش و خاك دانسته و معتقد بود كه در راس عالم ماهيتی حاكميت می كند كه «چهار قوه شعور- عقل- حافظه- شادی» در پيشگاه او قرار دارند و اين چهار قوه با دستياری شش وزير هستی را اداره می ¬كنند.
ايدیولوژی مزدك بر آن بود كه تمامی مردم يكسان آفريده شده اند و بايد از مساوات برخودار باشند، به همین جهت مال و زن عناصر مشترك در بين همه هستند. او در اشاعه عقايد و اصول خود نيرنگي جديد به كار برد. به این ترتيب كه در زير آتشكده تونلي كند و از آنجا تا بالای برج آتشكده لوله ای قرار داد. توسط يكي از معتمدينش كه در زير زمين بود، حيله مي كرد كه با عناصر مقدس در ارتباط و مكالمه است؛ چنانكه همين حيله در حضور قباد موثر افتاد و قباد مريد او گرديد. در همين زمان بود كه مزدك دين خود را به طور رسمی آشكار كرد.
قباد براي كاستن نفوذ نجبا و روحانيون زرتشتی در وهلۀ اول مذهب مزدك را پذيرفت. اما مردم، روحانيون و نجبا در اعتراض به اين موضوع بر قباد تاختند و او را از سلطنت خلع کرده و برادرش جاماسب را جانشين قرار دادند. ناراحتي مردم در حدی بود كه مرگ او را می خواستند. ولي جاماسب مردم را قانع نمود و قباد را به سال 498م. در قلعۀ فراموشی حبس كرد (قلعۀ فراموشي در شرق شوشتر قرار داشت و نامش بدان جهت بود كه اسامي محبوسين در اين مكان را هيچگاه در حضور شاه اعلام نمی كردند). قباد با همدستی همسرش از اين قلعه فرار كرد و نزد هياطله رفت. چندی بعد با كمك هياطله به ايران برگشت و چون جاماسب مقاومتی نکرد در سال 501 م. دوباره بر تخت نشست. از اين پس قباد با مزدك همراهی نكرد (اگر چه برخي معتقدند كه در باطن با مزدك بود، ولي رو نمی كرد) و از آن پس به كشتار و نابودی آنان پرداخت.
آیین مزدك آشوب و بلوا را در جامعه پراكنده کرده بود و با اصول جدید، جامعه بطور کامل مختل شده بود. مردم از حجاب و حفاظ و ادب فاصله گرفته و کسی پایبند رسوم و هنر و کسب و کار نبود. مردم در شرارت محض به عيش و نوش دایمی مشغول بودند. تاراج و دستبرد باب شده بود و شورشيان به منازل نجبا حمله برده و دست به غارت می زدند. زنان هيچ امنيتی نداشتند و چپاول گران هم خوفی از اعمال خود نداشتند(کریستین سن). آنان گستاخي گروهي خويش را به آنجا رسانده بودند كه حتي در زمينه های حكومتی نیز دخالت مستقيم داشتند و قصد داشتند تا فردی بنام کادوس را به وليعهدی قباد برسانند.
بعد از مانی اين دومين خیزش ضد حكومتی علیه ساسانیان بود. درواقع نهضت مزدك واكنشی شديد عليه نظام اقتصادی عصر خود بود. مردم به پيشوایی مرد دانشمندی به نام مزدك كه به جهت مانوی بودن از موبدان دل خوشي نداشت سر به شورش برداشتند و خواستار حكومتی اشتراكی شدند و مذهبی اشتراكی را پديد آوردند(دياكونوف). سايكس نظر دارد كه: نهضت مزدك تعليمی دينی نبود بلکه تعليمی علنی بر ضد دولت بود. همچنین نهضت مزدك بيشتر جنبۀ آزادیخواهی و به خصوص دموكراسی كشاورزی داشت. حتي بسیاری اندیشمندان آن را دارای جنبه های كمونيستی با رويكردی ايرانی می دانند(گيرشمن).
مرگ مزدك
چون مزدكيان بی نظمي را به حد اعلا رسانده بودند و بنابر قاعده مسولين سياسی زير بار اين همه بی نظمی نمی رفتند، به دستور خسرو تمامي بزرگان زرتشتی و مسيحی به همراه بزرگان فرقه مزدكيه را در مجلسي به رياست مزدك گرد آوردند. پس از چندی مذاكره و مجادله، افراد مسلح بر سر مزدكيان ريخته و تمام سران آنها را زنده از سر در خاك نشاندند (سايكس). پس از آن خسرو به مزدك گفت به درون باغ برو و درختان ميوه و بذرهای كاشته شده را ببين، وقتی مزدك با اين صحنه روبرو شد خروشی بر آورد و بی هوش شد. پس شاه او را زنده بر دار كرد و تیرباران نمود(كريستين سن).
دین و آیین مانی
ماني به سال 215 يا 216 م. در روستایی موسوم به ماردي نو در نزديكي بابِل به دنيا آمد. پدرش شاهزادۀ اشكاني فوتِّق بابك يا پاتیگ نام داشت كه از همدان به بابل كوچ كرد. مادرش مريم از خاندان كامسراگان اشكاني بود. چون پدرش در بين نهرين پيرو آیين گنوسي(شاخه ای از مسیح که به دوری از زن و شراب و گوشت اعتقاد داشت) گرديد، او هم در كنار پدرش با اين مذهب بزرگ شد. الفهرست اولين وحي به ماني را در سن دوازده سالگي توسط فرشته اي به نام التوم و وحی دوم را در 24 سالگي می داند. ولی برخی دیگر سن او به هنگام پیامبری را 45 سالگی و در موقع جلوس شاپور اول می دانند. پس از آن با مطالعه آیين هاي زرتشت، مسيحي و بودا در هند بود كه خود را فارقليط (کسی که مسيح ظهور او را خبر داده بود) و آخرین حواری مسیح معرفي کرد.
از منظر او عالم بر دو اصل خوبي و بدي و خدا صاحب خوبی و عفريت مالك بدی است. انسان و ساير موجودات داراي دو روح ممزوج از بدي و خوبي هستند. ماني دین خود را با تاثير از دیگر ادیان معرفی نمود. حكمت جهان بيني را از گنوسيك ها، سرودهايش از بابلي ها، فلسفه تناسخ از بودایيان، اسامي فرشتگان از سرياني ها و بالاخره عقايدش را از مواعظ زرتشتيان الهام گرفت. ولي مسيحيت بيشترين نقش را در مذهب ماني داشت.
مانی اعتقاد داشت دیگر ادیان منطقه ای هستند، اما دین او جهاني است. پيش بيني او نابجا نبود. چرا كه از قرن سوم میلادی تا پانزدهم مذهب او سراسر نيم کره شمالي را در نورديد و پيروان زيادي را به خود جلب کرد. اين موضوع به دليل انعطاف پذيري آیين مانوي بود. به طوري كه در سال 832 م. امپراتور چين فرمان آزادي دين ماني را صادر و خاقان چين معتقد به آیين مانوي شد. از سوی ديگر، مذهب ماني به جز پیرامون ایران، از بين نهرين به سوريه، فلسيطين، مصر، شمال آفريقا و امپراتوري روم و از سمت غری تا آسياي صغير، يونان، سرزمين گل (فرانسه) و ايتاليا نيز کشیده شد.
در آیين ماني از مصرف گوشت و شراب و در اختيار داشتن زن اجتناب مي شد. با آزار جانداران، خاموش و آلودن آتش، تخريب منابع طبيعي، آلودگي آب، داشتن كنيز و غلام مخالف بود و در عوض منادي دوستي، بردباري، آشتي، عقل، شادي، مهرباني و خوش اخلاقي بود. او نماز، روزه و صدقه را بر پيروانش ضروری و زهد و پاكدامني را تبليغ مي کرد. در آیين او چهار بار نماز به جا مي آوردند. دو بار در روز به سمت خورشيد و دو بار در شب به سمت ماه. وضو و مسح برخي اعضاي بدن جايز بود. گفته مي شود كه ماني مسح اعضاي بدن را از آیين پدرش و غسل تعميد گرفته است. رسم پدرش بر اين بود كه به نيايش آب مي رفتند و با وضو و غسل خود را پاك كرده لباس سفيد مي پوشيدند. روزه نيز از مهم ترين آداب مانويان به شمار مي رفت كه در پايان ماه جشن بزرگ روزه مي گرفتند.
ماني هفت كتاب تاليف کرد كه در كتابي به نام ارژنگ (اردهنگ) با طراحي نقاشي هاي آيیني - اجتماعي به نشر عقايد خود مي پرداخت. ديگر كتاب هاي او شاپورگان، انجيل زنده يا جاويدان، گنجينۀ زندگي، پراگماتيا (كتاب اعمال)، رازها و ديوها بودند. بيشتر كتاب ها به زبان سرياني و زبان آرامي خاوري نوشته شده¬اند.
ماني هنگامي كه در ايران بود مورد حمايت شاپور اول و هرمز اول قرار داشت و به اين سبب بود كه ماني كتاب شاپورگان خود را به شاپور اهدا كرد و از ملازمان وي گرديد. اما بهرام اول كه پادشاهي ضعيف بود تحت تاثير موبدان از او روي گرداند. ماني چون چنين ديد قصد سفر و خروج از ايران كرد، اما شاه دستور احضار او را داد و با وي به بدي سخن گفت. ماني نيز به بهرام گفت: هر طور مي خواهي با من رفتار كن. ماني در دادگاه مذهبي مورد غضب موبدان قرار گرفت و او را به جرم خروج از دين محاكمه نمودند و به زندان افكنده شد. آنچه كه مسلم است بهرام با دسيسۀ مغ ها كه مخالفان مذهب ماني بودند و به جهت جلوگيري از رشد مجدد اشكاني ها، بر ماني سخت گرفت و او را زنداني كرد. ماني 26 روز در زندان بود كه به علت شكنجه و رنجوري بسیار فوت شد. گويند شاه دستور داد براي اطمينان از مرگ وی، مشعل مشتعلي را به جسم او فرو كنند. سپس جسد او را قطعه قطعه نمود و سرش را بر دروازه آويزان کرد تا عبرتي براي ديگران باشد.
ماني و مزدك دو نهضت مردمي ضدحاكميت ساسانی بودند و با اينكه سخت مورد نفرت روحانيون و حكومت قرار داشتند، ولي چون بستر مردمي داشتند زود خاموش نگرديده و تا مدتهاي طولاني حتي در دوران اسلام، نحله هاي عرفاني و تصوف مانند قرمطیان، زنجیان، مقفع و حروفیان ریشه در مانی داشتند. مصداق این را مي توان در انديشه هاي حلاج پيدا کرد. او در هندوستان و چين با پيروان مزدك و ماني ارتباط نزديك داشت.
دانلود فایل PDF