چرا این سایت؟- ماموریت شخصی من برای میهنم ایران
بخش نخست
اگرچه بسیاری از اساتید دانشگاه و محقیقین مختلف مقالات و کتابهای خود را در سایت های علمی و مراکز پژوهشی- علمی منتشر و ارائه می نمایند. اما می دانیم که هیچ وب سایت شخصی در کشور نداریم. مکانی که یک فرد مقالات و کتب خود را معرفی نماید. البته سایت های شخصی زیادی داریم که معمولا در حوزه های هنری، اطلاع رسانی، کسب و کار و دیگر کارهای فردی مشغول می باشند. این سایتهای شخصی عموما به انتقال اطلاعات و اخبار و مهارتهای هنری و کارهای دستی اشتغال دارند. ولی بطور کلی وب سایتی برای تکوین و تدوین دانش سودمند و علم کاربردی و همچنین نوشتن مقالات و نظریات فردی در حوزه های اجتماعی- انسانی در کشور نداریم. بدین روی است که به تشکیل این پایگاه نوشتاری روی آورده ام. و با قاطعیت می توانم بگویم که وبسایت پیش رو نخستین سایت شخصی در کشور است که تئوری های علمی و دانش های نوبنیان در زمینه های اجتماعی و انسانی ارائه می نماید. البته تمایل همکاری با دیگر اندیشمندان ایرانی و همچنین دانشگاه ها و نهادهای پژوهشی کشور را در دل دارم. اما به چند دلیل زیر تصمیم به کار انفرادی و ایجاد سایت شخصی گرفتم و این نوع کار را ترجیح می دهم:
- چون می دانم دانشگاه ها و نهادهای پژوهشی کشور رویکردی به تولید دانش سودمند در حوزه های اجتماعی- انسانی ندارند و دانشگاه های کشورم بیشتر به بیزینس شوق دارند
- اصولا نظریه پردازی و تولید دانش در حوزه های انسانی- اجتماعی جایگاه مقبولی در حکومت فعلی ندارد و فعالیت در این امور برتابیده نمی گردد
- نهادهای فرهنگی- علمی کشور علاقه چندانی به سرمایه گذاری در امور ناشناخته ندارند و ترجیح بیشتر آنست که شعر و رمان و یا الگوهای دانشی و علمی وارداتی از غرب را چاپ و منتشر گردانند. زیراکه مردم نیز به نوانگاری تمایلی ندارند و عموما دانش با مفهوم نوزایی یا همان برپایی رنسانس ایرانی برای فرگشت فرهنگ اجتماعی ایران زمین را استقبال نمی کنند
- اینکه می دانم کار تیمی در ایران جایی ندارد و هیچ کس فرد دیگری را قبول ندارد(البته توده های مردمی نیز ثابت نموده اند که نواندیشی را قبول ندارند و با پذیرش ماندن در حال، جهش اجتماعی خویش را از دیگران طلب می کنند)
- و نهایت، ضمن اینکه نوانگاری و نونگاری در بین مردم و این جامعه جایی ندارند، بلکه شوربختانه فرهیختگان و اندیشمندان ایرانی نیز معمولا مخالف دانش با مفاهیم نوگرایی و سودمندی اجتماعی هستند و اصولا دانش با مفاهیم پیشین گرایی و دیرین فرهنگی، کاربرد بیشتری در حوزه های آموزشی و پژوهشی داشته و جایگاه والایی را در جامعه کسب نموده است
این عارضه های اجتماعی و کمبود همراه و نبود بستر مناسب، دقیقا دلیل اساسی کار انفرادی من هستند. اما اینکه چرا به چنین آسیب هایی مبتلا می باشیم و علل بروز این عارضه های چه می باشند، دقیقا دلایل چرایی این وبسایت هستند. یعنی درواقع فلسفه وجودی و ماموریت اصلی این وبسایت آن است که با آسیب یابی اجتماعی – سرزمینی ایران نقشی هرچند ضعیف در شناسایی عارضه های سرزمینی ایران داشته باشد و بتواند حتی اثری کمرنگ در تحول اجتماعی ایران برجای گذارد.
مدیر سایت سالهاست به مقوله «چرا ما نمی توانیم؟» فکر می کند. اینکه چرا ما توانایی برپایی یک تحول و تغییر عظیم و اثربخش را نداریم و اینکه «چه باید کرد؟» دغدغه ها و چالش های وجودی این سایت می باشند. ایران پیشین سرزمینی در حد فلات بزرگ ایران و حتی بیشتر بود؛ اما امروز به حد یک گربه رسیده است. مردم ایران زمانی سرامد گیتی بودند؛ اما اکنون در تنگناهای متعددی گرفتارند و اصلا روزگار خوشی ندارند. اینکه چرا به چنین وضعیتی گرفتار شدیم، موضوع مورد بحث و تحلیل اندیشمندان بزرگی در این سرزمین بوده و نظریات متفاوتی مطرح شده است. در بین دلایل مطرح شده، متاسفانه «خودباختگی» بزرگترین نظریه بوده که از سمت صاحب نظران عنوان شده است. اما به گمان نویسنده این خودباختگی دلایلی دارد که اصل خودباختگی نیز خودش معلول همان دلایل می باشد.
دراصل پس از آن دوران درخشان پیشین در عصر باستان، فرهنگ ریزی نادرستی از جانب اجانب اعراب غاصب بر این سرزمین ریخته گردید. فرهنگی که دقیقا عامل الینه شدن و از خودبرگشتگی سرتاسری در ایران زمین شد. هرچه دنیا بر سمت آرایه های تحول و دگرش می رفت، اما ما ایرانیان بر حول الگوپذیری حرکت می کردیم. الگوهای اجباری و زوری چنان با ما کردند که فرهنگ الگوسازی ایرانی از این سرزمین پرکشید و رفت. و چنین شد که ما در حوزه ساخت اجتماعی به عارضه های متنوعی گرفتار شدیم و با الگوهای وارداتی زندگی کردیم. اینک قرنهاست که از فرهنگ اصیل پارسی فاصله گرفته ایم و با فرهنگهای وارداتی زندگی می کنیم. روزی با فرهنگ اعراب، روزی با فرهنگ مغولان، روزی با فرهنگ اروپاییان و امروز با فرهنگ التقاطی و درهم ریخته(کمی غربی، کمی عربی، کمی اسلامی و کمی ایرانی).
بهمین جهت است که نه تنها مردم ما با دانش آموزی و دانش ورزی میانه ای ندارند. بلکه نخبگان و فرهیختگان این سرزمین نیز در حوزه تولید دانش سودمند اجتماعی ناتوانند. بدین روی است که حافظ و سعدی و رودکی و دیگر شاعران و یا نویسندگان داستان و ادبیات، بزرگترین عاملان فرهنگی بشمار می آیند و افتخار ایران تلقی می شوند. البته نباید این سخن بدینگونه تعبیر گردد که نویسنده با ادبیات و شعر مخالف است. زیراکه می پذیرم شعر و موسیقی و رمان بسیار مفیدند و خواندن شعر و داستان در تلطیف روح و شادابی روان و بسط ذهن بسیار موثرند. و تمامی کشورها و سرزمینها به شاعران و فرهیختگان حوزه ادبیات خود افتخار می کنند و در ایران نیز حتما چنین است. اما نکته مغفول آنست که ما فقط در حوزه ادبیات کار کرده ایم و در زمینه خلق دانش در حوزه های اجتماعی – انسانی بشدت از زمان عقب مانده ایم. امروز اگر غرب به جایگاه فعلی رسیده نه از بابت شاعران و نویسندگان خود، بلکه از ناحیه اندیشمندان حوزه های جامعه سازی و انسان شناختی بوده است. غرب قرون وسطی در اواخر آن دوران، نخست رنسانس فکر و فرهنگ را برپا نمود و سپس وارد انقلاب صنعتی شد. ولی در ایران چگونه است! اندیشه کاران و صاحب نظران ایرانی تلاش دارند تا بدون ریزش رنسانس فکری- فرهنگی بر این سرزمین، سریعا به انقلاب صنعتی صعود کنند!!
مگر چنینی پروازی ممکن است؛ و چه سخت در اشتباه قرار داریم. زیرا تا هنگامی که این سرزمین به نوزایی در اندیشه و فرهنگ نرسد و از نمایه های فرهنگ بیگانه خارج نگردد، بدون شک امکان رنسانس صنعتی و نوسازی بستری نیز میسور نخواهد بود. البته ناگفته نماند که اندیشمندان ما حداقل دویست سال است که در عارضه شناسی تا حدی موفق بوده اند و فرهنگ وارداتی غربیان و وجود بیگانگان در این سرزمین را علت اصلی عقب ماندگی عنوان نموده اند. اما روش مقابله با بیگانگان را مطلقا به درستی انجام نداده اند. از دوران پیشامشروطه، عصر مبارزه گری در ایران آغاز شد. مبارزینی که خارجیان را در سیبل خود قرار دادند و همه گونه حمله و تعدی فیزیکی با آنان را تجربه کردند. فلذا مشاهده می کنیم که این سرزمین مالامال از مبارزین مختلف می باشد و هر روز در فکر تولید مبارز، دلاور، سلحشور و جنگاور بوده است. عده ای با ابزار تفنگ و دشنه و عده ای با مفاهیمی با نام ملی گرایی، میهن پرستی، دشمن ستیزی و یا اسلام گرایی و یا توسط دولت – حکومت با آنان مبارزه کردند. اما امروز می بینیم که هیچیک از این اقدامات موثر نبوده اند. چه اگر می بودند پس می بایستی امروز ما با ایرانی پیشرو در همه عرصه ها روبرو بودیم و ایران زمین سرزمینی با جایگاه ارزنده در جهان شناخته می شد. اما اصلا چنین نیست. و در این راستا بجای آنکه در رفتارهای خود تجدید نظر کنیم و آزمون شده را صدباره آزمون نکنیم. اما هنوز هم در فکر مبارزه با استعمار و استکبار از نوع آمریکایی هستیم. و چنین است که اینک مدام در فشار و تنگنا می باشیم و با بستن جامعه، مردمان این سرزمین با دشواری زندگی می کنند. سیری که با جنگاوری و مبارزه گری کارگشایی نخواهد داشت و مطمئنا نتیجه مفیدی بدست نخواهد داد.
این سرزمین نیاز به دانش نوین در زمینه ساخت دارد. تا آنکه نخست طراحی اجتماعی درستی بر این سرزمین ریخته گردد و سپس به نوسازی صنعتی در حوزه های مختلف نظامی، هوافضا، فیزیک، شیمی، تولید و ساخت تجهیزات و و و پرداخته گردد. دانش نوین نیز چیزی جز خلق الگوهای جدید و بی بدیل برای خلق فرهنگ نوین و مدرن برای زندگی ایرانیان نیست. الگوهایی که فرهنگ زیستی ما را دگرگون نمایند و از قِبل آن به دگرش و تحول اجتماعی سترگ دست یابیم.
ولی از آنجهت که مردم ایران بیشتر به کسب اطلاعات و آگاهی از اخبار و رویدادهای سیاسی- اقتصادی اشتیاق نشان می دهند و از کسب دانش، دانش زایی، دانش پروری در زمینه های انسانی- اجتماعی خیلی و شاید اصلا دلخوش نیستند و دانایی را برنمی تابند. لذا می بینیم که یادگیری دانش مورد استقبال توده های مردمی نیست و خصوصا مردم به دانش های نوگرایانه در این حوزها مطلقا توجه ندارند. براین اساس است که می بینیم بستر جامعه آکنده از نظریات فردی عوامانه و غیرکارشناسی می باشد. این نقیصه در جامعه نیز بدان علت است که معمولا مردم «آگاهی از اطلاعات» را با «دانایی دانش» اشتباه می گیرند و کسب و دریافت اطلاعات و اخبار را دانش آموزی قلمداد می کنند و گمان دارند که از دانش خوبی بهره مندند. و اینست که مشاهده می شود مردم در همه امور اظهار نظر می کنند و در تمامی زوایای جامعه به تحلیل می پردازند. «حال آنکه فاصله بین اطلاعات و دانش بسیار است». و شوربختانه حتی مردم از پذیرش دانش تخصصی و حرفه ای اندیشمندان و فرهیختگان دانش ورز اکیدا خودداری و حتی مقابله می نمایند.
به همین دلیل است که امروز جامعه ایران توان خیزش و کندن از حال کنونی خود را ندارد و مدام در عرصه تاریخ درجا می زند. اینکه مشاهده می کنیم کشور و جامعه ایران مشکلات غیرقابل حل زیادی دارد و مسایل این کشور پیوسته نیز بیشتر می گردند و ما حتی از حل یک معضل کوچک اجتماعی ناتوانیم، دقیقا ریشه در فرهنگ زندگی و هدفگذاری زیستی این سرزمین دارد. نشانه اثبات این بیان هم، دقیقا وضعیت چندین صده این سرزمین و در ادامه هم، درقرار داشتن در همین شرایط امروزین این کشور و این جامعه است.
به هر حال از آن روی که به تولید دانش سودمند اجتماعی و ترویج این نوع دانش مقید هستم، در این سایت به خلق دانش سودمند روی آورده ام و در این وبسایت روشی جدید را درپیش گرفته ام و «به چالش کشیدن» اصلی ترین وظیفه و دستاورد مهم من در این وبسایت است. من نقادی هستم که همه حوزه های جامعه ایران را به نقد می کشانم، با آن امید که نقادی من موثر افتد. با اینحال ضمن آنکه گمان دارم انتقادات زیادی بر نظریات من وجود دارد. ولی نظریات مخالف را با آغوش باز پذیرا هستم و حتی آمادگی کامل برای برپایی مناظره با هر فردی در تمامی حوزه های اجتماعی- انسانی دارم.
بخش دوم
عصر کنونی که عرصۀ شتاب و جهش است، ماندن و درجا زدن در حکم مرگ است. باید بپذیریم و یاد بگیریم که حرکت کنیم و از حالا به آینده پرواز کنیم. اینکه تاریخ زمان در جبر روزگار گرفتار است و ما انسان ها دخالتی در تغییر هویتی گذر زمان نداریم، شاید مبحثی مطلق بنظر آید. اما بی تردید کلا و کاملا درست نیست. با نگاهی به گذشته و تاریخ کلان متوجه می گردیم که ما انسان ها در هر برهه از تاریخ که اراده(خواستن)نموده ایم، توانسته ایم تغییر ایجاد کنیم و در بستر جبر روزگار عرصه های زندگی را به دلخواه چینش نماییم. چراکه می بینیم تاریخ کلان آکنده از تصمیم ها و انتخاب های ما انسان هاست. در هنگامۀ حاضر نیز که بستر زیست در تغیُر و تحول لحظه ای قراردارد و هر لحظه با لحظه قبل تفاوت دارد، پس بهتر است که زندگی را خوب چینش کنیم و از زمان و فرصت های پیش رو به خوبی بهره گیریم.
ایران ما و پیشینه تاریخی ما مملو از درخشندگی و تابندگی است و ایرانِ امروز نیز نیاز به تابناکی دارد. اگر ما اراده کنیم و بخواهیم؛ سرزمین ایران بستری از کار و تلاش است و هر ایرانی وظایف و تکالیف ویژه خود را دارد. اگر می خواهیم تمدن ایران همانند گذشته دور تابناک گردد و ایرانِ بزرگ برتر در گیتی باشد، باید اول بخواهیم و دوم راه یابی کنیم. بدین ترتیب است که اعتقاد دارم نقطه نقصان ایران امروز کمبود دو عنصر «شناخت و ساخت»در عرصه کالبد ایران است. و علت عمده در این خاستگاه«جامعه شناختی یا جامعه ساختی» کمبود یا نبود نظریه های علمی- مهندسی در مقوله های «جامعه ساخت» یا «جامعه تحول»از ناحیه نخبگان و فرهیختگان ایران می باشد. شوربختانه هرآنچه در دانشگاه ها و در متون علمی جامعه نیز موجود است، صرفأ برداشتی از تئوری های غربی(مشخصا آمریکا و اروپا) میباشد و کشور ما از این بابت در فقر کامل بسر می برد. در چند صده ی اخیر غرب با ارائه تئوری های نوگرا(مدرن) بسترهای جوامع در سیاره زمین را شخم زده و نظریات خود را غالب گردانیده؛ ولی ما چه کرده ایم؟! جامعه ما تهی از نظریات نوگرایانه و تحول گرایانۀ منطبق با اقلیم ایران زمین و بستر شرق است. البته شاید در وهله اول بنظر آید که تمامی جوامع همسا و همتا می باشند و تئوری های اجتماعی موجود در غرب می توانند در همه جوامع ساری گردیده و رهایی ایجاد کنند. اما به واقع چنین نیست و اقلیمها تفاوتهای زیادی نسبت بهم دارند. و در واقع بوم ایران نیازمند نظریاتی ایرانی و همتا با فرهنگ ملی- محلی سرزمین ایران میباشد.
اما در عین حال ضمن اینکه بسیاری از تئوریهای غربی را «جامعه ساخت» و مفید میدانم، ولی یقیناً برای ساخت جامعه ایران کافی نبوده و به الگوهای بومی نوینی در زمینه های«ساخت - اصلاح - تحول» نیاز داریم. دانشجویان و فرهیختگان ایرانی همیشه درصدد می باشند تا با استناد به تئوری های موجود(بیگانه) در زمینه های علوم اجتماعی و انسانی دست به ارایۀ مقاله در ژورنال های معتبر داخلی و خارجی بزنند و اسم و رسمی در این زمینه پیدا کنند و به قول معروف رزومۀ غنی و قوی پیدا کنند. اما آیا این رزومه های مملو از اعتبار که باعث افزایش سطح تولید علم ایرانی در آمار جهانی گردیده اند(اعتقاد محکم دارم که انباشتگی مقالات علمی در ایران، اصلا دانش و علم سودمند بر ایران نریخته است). آیا توانسته اند دردی از جامعۀ ما و سرزمینمان دوا کنند؟! آیا این همه نشریات تکراری و انبوه مقالات، اندکی از مشکلات و مصایب ایران را حل کرده اند؟
همانطور که غرب و تعداد انگشت شماری کشورها در شرق با کاویدن و کوشیدن به جایگاه والا و ارزنده ای در جهان رسیده اند، چرا ما ایرانیان چنین نمی کنیم؟ چرا ما درگیر در جریانات روزمرگی شده ایم و آب در هاون می کوبیم؟ می دانیم که میدان دانشگاهی ایران بستر تولید علم نتیجه گرا با غایت شناسی هدفمند نیست و اگر جرقه ها و رگه هایی از دانش دگرگرا و تولید علم دیده می گردد، اصلا چشمگیر نبوده و «علم ساخت گرا» با مفاهیم بسط شدگی و عمق یابی میدانی به شمار نمی آیند. شوربختانه اگر کوششی هم در این راستا بیابیم، بیشتر مفهوم تولید علم با مفاهیم صنعتی- فنی می باشد و ما در حوزه های علوم انسانی- اجتماعی از کمترین(وشاید از نبود) گفتمان نوزایی و نوسازی بهره مند هستیم. حال آنکه تا انسان از ابعاد روان شناختی و آمایش ذهن به بالانس اندیشوی نرسد و ذهن دانا و کاونده نداشته باشد، یقینا در دیگر حوزه های پیرامون شناختی(حوزه های صنعتی- فنی) نیز به نتیجه بنیادی و عمیق نمی رسد. من حلقۀ مفقوده در زنجیرۀ چفت شدن جامعۀ ایران به مدرنیته و نوشدن اجتماع ایران را در همین «گم شدگی فکری و نبود الگوی زیستی روشن در میدان ایران زمین» میدانم و نبود توانمندی ذهنی برای شناخت و درکِ رابطۀ بین اجزای جامعه، نیازهای فطری آدمی و الزامات جامعوی را مسایلی بااهمیت تصور می نمایم. و بدین دلیل است که علوم انسانی و اجتماعی را بسیار مهم تلقی نموده و این علوم را پیش درامد و یا پیش نیاز دیگر علوم می دانم. یعنی تا زمانی که علوم و حوزه های انسان شناسیِ ابعادی و هدایت و راهبری جامعوی و بسترهای میدانی به راست سازی نرسند و در مسیر درست در زندگی قرار نگیریم، به واقع و قطعا ساخت جامعۀ پدرام در چارچوب مفاهیم غایت گرایانه اتفاق نمی افتد(درباب این مقوله، مقاله «مدیریت پایگان بندی دانش ها و علوم» را نگاشته ام که به تفصیل دو مورد مولفه های دانش و علم صنعتی- فنی و همچنین اجتماعی- انسانی را تفسیر نموده ام).
و بازتاسف آنکه اکثر پژوهش های میدانی آکادمیک در ایران رویکردهای توصیفی، کاربردی، اکتشافی، مروری، تشریحی و نهایتا تفسیر هرمونتیک را دنبال می کنند و ما در باب پژوهش ها و مطالعات کلیدی تحول گرایانه مانند تبین و تفسیر مدل سازانه و تحلیل های بنیادی- جوهری برای فراگشتی و دگرگون نمایی ژرف - میدانی کمبود داریم. بدین مفهوم که ما کلا در حوزۀ «نظریه سازی - نظریه پردازی» دچار عارضه و مسئله می باشیم. این کاستی بصورت فاحشی در حوزه تولید دانش ایرانی واضح می باشد. و چنانچه اندک جستجویی در شبکه نت(فضای مجازی) انجام دهیم، به وفور به مطالب علمی تکراری و مشابه در حوزه های مختلف پی می بریم. مطالبی که اصولا مفهوم تولید دانش بومی ندارند و عموما چیزی جز تکرارنویسی و رونویسی بنظر نمی رسند. به همین منظور است که در این وب سایت، علیرغم کاستی هایی که به جهت تک نگاری حاصل می گردد، پای در این راه گذاشته ام و نظریاتی جدید، ولی بنیان مفهومی در حوزه های مدیریت دولتی- اجتماعی ارائه می کنم. مطالبی که مطلقا مکررنویسی یا بازنویسی نبوده و بی همتا می باشند.
این اقدام من بدان جهت است که ایمان دارم؛ جامعه انسانی در دنیای امروز نیاز به دانش بومی دارد تا علم اقلیمی و منحصر به حوزه ای را تولید گرداند. دانش و علمی که مختص به همان جامعه هدف باشد و نقش ارزنده ای در ساخت و سودهی جامعه ایجاد نماید. زیراکه چنانچه هر جامعه به درستی و خوبی و براساس الزامات بومی«هدایت و تنظیم» نگردد، یقینا آرایه های خوشایندی و نیکبختی در میدان جامعه برقرار نمی گردند. و امید دارم که نخبگان و فرهیختگان ایرانی پای در میدان بگذارند و با طرح نظریات نوگرا و بومی جامعه ایران و دانشگاه های ایران را درنوردیده و با رنسانس عمقی در بستر ایران زمین، مدیریت مدرن ایرانی را در جهان به نمایش بگذارند.