یه حرف تازه
موقعیت ووضعیت هر جامعه بشری در این عصر، نشانه خواست و اراده همان جامعه است. تلاش ها، قابلیت ها و ظرفیت های درونی هر جامعه اساس «بودن» وضعیت امروزین همان جوامع هستند. ولی باور راسخ دارم که وضعیت های موجود هر جامعه ایستا و مطلق نیستند. هر زمان مردم اراده کنند، وضعیت های موجود تغییر می کنند و جامعه ها متحول می گردند. اما یقینا این تحول و تطور در گروی فرایند خطی چهار مرحله ای زیر می باشد:
a- خواست
b-اراده
c-ایجاد قابلیت و توانمندی
d-تحرک تغییر و اصلاح
فهم این فرایند بدان معناست که باید؛ جامعه بخواهد و برای این خواستن بسترسازی نماید. و پرواضح است که این پروسه های مهم اصلاح و تغییر، پیوند دو جهتی در میدان جامعه دارند. هم مردم به عنوان «توده» تحول را پذیرا گردند و کوشا شوند و هم نخبگان جامعه وظیفه دارند در نقش راهبران جامعه، برنامه های مطلوب و ساخت سازانه ارایه نمایند. در این راستا مسلم است که مسلما هر فرد (مثلا نخبه) و هر برنامه خاص، پتانسیل فرگشتی و تغیُر را ندارند. زیرا که گذشته جوامع مختلف و از جمله جامعه ایران ثابت نموده اند که فراگردهای اصلاح اجتماعی به سادگی رخ نمی دهند. اگرچه رویکرد مدیریتی «آزمون و خطا» بعدی سنتی در فراگردهای مدیریتی است و این فراگرد مدیریتی راحت ترین و آسان ترین سبک مدیریت محسوب می گردد، ولی به یقین این شیوه مدیریتی درست ترین سبک نیست و قطعا تبعات نامناسب و اثرات تخریبی سنگینی را به میدان جامعه تحمیل می نماید. بر این اساس نظر دارم که دوران مدیریت آزمون و خطا گذشته و عصر حاضر عصر عقلانیت و استدلال منطقی در تحرکات ذهنی و عملی است. باید شیوه های مدیریت مطلوب را یافت کنیم و راهکارهای خردگرایانه را بکار بندیم. شیوه ها و راهکارهای خردگرایانه آن اموری می باشند که با اهداف بستر زیست بشری خوانش داشته باشند و از اصول اصیل زیستی خارج نباشند. بی تردید تئوری هایی که جنگ و مبارزه و ستیز و چیرگی(با هرکس و هرچیز)را در جامعه مفهوم سازی می کنند، رویکرد تخریب و برهم زنندگی دارند. و هرآنچه که با ساخت گرایی همراه باشد، ساخت و اصلاح را برسازی می نماید. بدین لحاظ درهر شرایط و درهر زمان جامعه به آرامش و اصلاح مستمر نیاز دارد. آنانی که به این راه حرکت می کنند و از ستیز درون جامعوی و یا جنگ بین ملل استقبال نمی کنند، ساخت گرایان و آنانی که تئوری عقیدتی و نظری برای جنگ تولید می کنند و مردم را مدام تحریک به مبارزه می نمایند، همانا تخریب گرایان نامیده می شوند.
البته مفهوم مطالب فوق این نیست که هرگونه جنگ و هرگونه مبارزه سیاسی منفور و منکوب باشد. بلکه در موازات نظریه ساخت گرایی، همه امور و اقدامات بایستی در جهت نظریه ساخت گرایانه باشند و به ساخت اجتماعی در جهت مفاهیم انسانی برسند. ولی شوربختانه بیشتر آنانی که دیروز و امروز بر مبارزه با مفاهیمی چون«باطل و ناحق و دشمن» مبارزه کرده اند و می کنند، رهیافت ساخت گرایانه(ساخت نظام اجتماعی)ندارند و مبارزه و ستیز آنان صرفا هدف تسلط و چیرگی دارد. لذا اینگونه تئوری ها به محض چیرگی و بسط سلطه بر بستر میدان مبارزه، هیچ برنامه ای برای ساخت نظام زیست مردم ندارند و در یک وادادگی و واماندگی مفرط گرفتار می گردند. نهایت اینکه این تئوری ها قهقرا، وامانی، عقب گرایی، پس گرایی و کلا ایستایی اجتماعی را باعث می شوند. و چون برنامه رو به جلو و پیشروی ندارند لذا در برابر جهان شتابنده و متغییر به ایستایی مطلق رسیده و قطعا عقبگرد خواهند داشت. بازتاب این نگرش نظری ملالت و غمناکی و فلاکت در جامعه است. زیراکه مفهوم جوهری و بنیادی این نظریه فقط تخریب و انهزام است و برای ساخت جامعه هیچ برنامه نظری و عملی ندارد. اینگونه جوامع را زیاد داریم و همانا جوامع جهان سوم گرفتار همین نوع دیدگاه و شیوه عمل هستند.