چرا مدیریت کشورم ناکارامد است
قرن بیست ویکم دوران ویژه ای است که با اعصار گذشته بسیار فرق دارد. عصر جاری عصر تفاوتها و تغییرات روزافزون میباشد و یک روز بدون تغییر نداریم. در این عصر ضمن اینکه مدیریت باید تابع اصول جهانی و منطبق با آرایههای قرن و بیست و یکمی باشد، بلکه باید برای ایران زمین ماهیت ایرانی نیز داشته باشد. براین اساس مدیریتی مورد نظر است که برمبنای مزیتهای درونی ریخته گردد و دقیقا حلال مشکلات و مسائل این مرزوبوم باشد. اما به واقع در هیچ برهه از دوران اخیر شاهد بروز مدیریت اصولی و اثربخش نبودهایم و کلا ساختار مدیریت داخلی مبنای «حل مسئله» نداشته است. لذا هر روز شاهد افزایش بیش از پیش مشکلات جامعه ایران بودهایم و حاکمیت نتوانسته هیچ یک از مشکلات و مسائل عینی در جامعه را حل و رفع نماید. این نبود توانش و قابلیت برای حل مشکلات و مسائل، دقیقا نشانه ناکارامدی و فشل بودن مدیریت فعلی در کشور است. و متاسفانه همیشه افرادی برای مصادر مدیریتی بکار گمارده شدهاند که مفهوم مدیریت را درک نکرده و اصولا مفاهیم مدیریت واقعی را قلب نمودهاند. لذا میبینیم تمامی راهکردهای مدیریتی به بن بست رسیدهاند و هیچ نتیجه قابل قبولی بدست نیامده است. چه اگر چنین نبود، پس قاعدتا میبایستی این مدیران پرهزینه، اندکی از مشکلات کشور را حل مینمودند. و آیا به راستی تاکنون یک معضل کوچک از این کشور رفع شده است؟! بیکاری، گرانی، اختلاس، صنعت ورشکسته و فساد همه جانبه بیداد میکنند و آنوقت مدیران ایرانی فقط در فکر حقوقهای کلان میلیونی هستند. به همین دلیل فرهنگ چاپلوسی، دروغ گویی، ریا و تزویر، شعارگویی عبث و رفتارهای ضدمدیریتی رونق گرفته و مدیران نیز در این میدان گوی سبقت را از هم میگیرند. بنابراین هیچ آینده روشنی برای نسل آینده متصور نبوده و مردم در ابهام کامل و بینظمی مفرط، شاهد هرز منابع ملی- میهنی خود میباشند. درواقعیت در این چند دهه اخیر به جز گران شدن سالیانه همه چیز و اختلاسهای جورواجور و فساد نهادینه شده، دستاور دیگری داشتهایم؟! این همه مشکلات و حل نشدن هیچ مسئله کشوری، نمادی بارز از مدیریت شکست خورده آزمون و خطا در چهل ساله گذشته نیست؟! پس مدیران ما چه میکنند؟! چند درصد مدیران ارشد و میانی دولتی در دهها هیئت مدیره شرکتهای دولتی عضویت ندارند؟! اینان با این حقوقهای کلان چه گلی بر سر این مردم نگون بخت زدهاند؟ بدترآنکه در دو سه سال اخیر، بر امنیتی کردن سازوکارهای اداری و ساختمانهای ادارات دولتی بسیار کوشیده شده و لایه های اداری را چند برابر نمودهاند. آیا از این بی تدبیری تاثیری مثبت برای این کشور و مردم یافت میگردد؟! امروز به سختی میتوان با یک مدیر دولتی ملاقات کرد. چراکه مدیران گرامی خودشان را تافته جدا بافته از جامعه دانسته و با پنهان کردن خویش در لایه های امنیتی مختلف، هیچ اهمیت و ارزشی برای مردم قایل نیستند. این قایم شدن در لایه های امنیتی از آن روی است که در دسترس نباشند و در تنهایی خود هرچه میخواهند انجام دهند. به راستی این همه امنیتی کردن فضای کشور برای چیست؟! آیا تنومند کردن دستگاههای دولتی و امنیتی اعمالی کارگشا برای مدیریت کشور هستند؟! جالب آنکه بیشترین استخدام در چند دهه گذشته فقط و فقط در بسترهای دولتی و امنیتی بوده و هیچ طرحی برای آینده جوانان و این کشور ریخته نشده است. در اصل و حقیقت امروز برای رفع بیکاری هیچ تمهیدی در نظر گرفته نشده و دستگاههای حاکمیتی فقط نیروی خودی جذب میکنند. آیا این سبک مدیریت و جذب خودی ها در دستگاه های دولتی، چشم اندازی برای مسئله بیکاری خواهد بود؟! این که خودیها در حکومتی- دولتی جذب شوند و غیرخودیها دیده نگردند، چه معنایی دارد؟ آیا غیر از این است که به مردم اعتمادی نیست؟! براساس همین نبود اعتماد به مردم است که امروز بخش خصوصی فعالی نداریم. بخش خصوصی به شرطی فعال میشود که فعل و انفعالات اجتماعی- اقتصادی به دست آنان سپرده گردد. ولی میدانیم که در جو امنیتی و خط کشی بین مردم(خودی و غیرخودی) اصلا مشارکت عمومی و اصالتِ بخش خصوصی مهیا نمیگردد. زیراکه در فضای امنیتی، اصولا بخش خصوصی حق دخالت در میدانهای جامعه را ندارد. دراصل بخش دولتی با پهناور کردن ساختار خود، همه چیز را برگرد خود جمع نموده و نهادهای دولتی را از خودیها انباشته کرده است. امروز بیشترین افراد شاغل در کشور در نهادهای دولتی خدمت میکنند و برای صنعت و تولید کشور اصلا هیچ فکری نشده است. لذا با فربه شدن دولت با چند برابر سابق، هیچ نتیجه اثربخشی حاصل نشده است. درواقع مدیران دولتی- حکومتی با افزایش حیطه مدیریت خودشان و افزایش چند صددرصدی بودجه سالیانه از منابع ملی، صرفا قدرت سازمانی خود را افزونه ساختهاند، وگرنه هیچ اثربخشی از این همه فربگی دولت بدست نیامده است. حال با این همه خطاهای مدیران دولتی و این گفتمان خطاکار در کارراهه دولتی، بدنبال اصلاح شدن میگردیم؟! مگر از این بستر پر از اشتباه و آشوب مدیریتی، درستی و سلامت بیرون میریزد؟!
اینکه امروز با اینهمه خطای مدیریتی و نگاه فرهنگی اشتباه در این کشور که مردم را ذله و وامانده نموده، جوانان و مردم به خیابان ریخته را دشمن و اجنبی معرفی کنیم، بازهم بزرگترین خطای مدیریتی رخ داده است. امروز لازم است کلان نگرش مدیریتی در این کشور، خطاها را بپذیرد و بر اصلاح واقعی عمل کند. البته پرواضح است که این مدیران با این نوع نگاه، اصلا توانمندی و قابلیت تغییر را ندارند و این نوع مدیریت، کلا با دگرش و عوض شدن اوضاع مخالف است. چراکه عوض شدن وضعیت، دقیقا مصادف با نبودن این مدیران خواهد شد. این مدیران و این نوع مدیریت ثابت نموداند که کارامدی لازم برای انطباق با تغییرات و ملازمات این عصر و این بوم را ندارند و چه بهتر اگر این توان را ندارند، با تمام خلوص ملی – میهنی دستها را به علامت ناکارامدی و نابلدی بالا ببرند و جای را برای مدیران کارامد و کارساز باز نمایند. این سرزمین به نوعی دیگر از مهندسی مدیریت، فرای الگوهای کنونی نیاز دارد. نگرش امروزی مدیریت در کشور من به کلی تخریبگر است و فرصتهای زیادی را از دست داده است. این نوع نگرش مدیریتی، کلا با نیکبختی و سعادت مردم غریبه است و نمیتواند با درک نیازهای جامعه ایران تحولی مثبت صورت دهد. شیوه رفتاری مدیریت امروزین با ایجاد ممنوعیت، محدودیت و سرکوب حضور میدانی مردم، به هیچ نتیجه مردم پذیری نمیانجامد. مردم خواستار تحول ساختاری در مدیریت جامعه هستند، اما مدیریت سیاسی دست به سرکوب میزند. آیا از درون این رفتار، منطقی پیدا میگردد؟!
به همین دلیل درحال حاضر بهترین نسخه برای درمان مدیریت ناسالم و نادرست در کشور، بیش از هر چیز تغییر و فراگشت نگرش و دیدگاه است. کشور به نگرشی کارامد و کارساز نیاز دارد. نگرشی که مغایر با نگرشهای کنونی باشد و هرآنچه در این دوران را عمل کرده، عمل نکند. این تغییر نیز بدان جهت است که راهکردهای کنونی اصلا مفید نبودهاند و در آینده هم سودمندی ایجاد نخواهند کرد. خط مدیریت اصلاح گر، باید برنامه تغییرات را به جد دنبال کند و از رفتارهای پیش از این خودداری نماید. چه اگر غیر از این باشد، بازهم اصلاحی صورت نخواهد گرفت و در بروی همان پاشنه قبل خواهد چرخید. 96/10/25
کلمات کلیدی: مدیریت کشور;اصلاح اجتماعی; سرکوب مردم;