بحران آب یا مدیریت بحرانی
به آن دلیل که جامعه انسانی تشکلی از جمعیت انسان ها می باشد و جامعه با وجود انسان هاست که شکل می گیرد. لذا باید درنظر داشت که جامعه ذاتا از آن انسان ها می باشد و فضای جامعه نیز قطعا مایملک انسان هاست. اما ضمن اینکه این مقوله، اصلی غیرقابل تغییر و غیرقابل کتمان می باشد، ولی بی گمان همه آدمیان رابطه همسان و مشابه با جامعه ندارند و مراوده و تعامل آدمیان با جامعه متغیر و متفاوت است. برخی خیلی بر جامعه اثر می گذارند و عده ای دیگر بیشتر از جامعه تاثیر می گیرند. یعنی هر فرد اجتماعی، براساس قابلیت شخصی و بنابر فراخور خودش است که با جامعه ارتباط برقرار می کند. ازآن روی که عموما محرک اثرگذاری، خاستگاه قابلیتی در وجود عنصر عامل دارد و فاعلِ عاملیتی برمبنای درجه توانمندی درونی خودش است که بر مفعول تاثیر می گذارد، لذا درجه و حد اثر در پیوستار تاثیر، خمیدگی پرشدتی به توانمندی(قوت و ضعف) محرک اثرگذار دارد. انسان قوی اثر بیشتر و انسان ضعیف، اثر کمتری می گذارند. و چون ماهیت اصیل جامعه، رابطه محکمی با انسان های درون جامعه دارد و هویت جوهری جامعه در تعاملات ومراودات با عناصر الزامی جامعه تعریف می یابد. براین اساس بی تردید هر فردی که بر مقوله شناخت جامعه و درک رابطه های جامعوی غنی تر باشد، پس مسلما عنصراثرگذارتری شمرده می شود. این افراد نیز یقینا کسانی هستند که به دو کلان موضوع«جامعه شناختی و انسان شناسی» تسلط وافری داشته باشند و ذهن توانمندی در زمینه تبیین جامعه و انسان و رابطه این دو با یکدیگر داشته باشند. بدان معنا که نخبه روشنفکری باشند که اساسا از تخصص بارزی در حوزه شناخت و کاربری انسان و جامعه برخوردار باشند. این فرد یا افراد قویا از سطح توده گری و قشر عوامانه فاصله دارند و جایگاهی والاتر در سطوح اجتماعی دارند. نقش این افراد در جامعه قطعا وجهی تخصصی و حرفه ای است. اینان هستند که در پیوستار اثرگذاری، در رتبه بالایی قرار دارند و نقش دگرشی بیشتری در تحول و دگرگون نمایی جامعه دارند. این کسان برگزیدگان و نخبگان برجسته اجتماعی هستند که عاملیت اثر را در ذات درونی خویش دارا می باشند و به عنوان مدیر یا فرهیخته جامعوی شناخته می گردند.
مطالب مطرح شده در بالا دقیقا همان نکته گمشده در کشور ما هستند. ما از مدیرانی که جایگاه نخبگی در جامعه داشته باشند و از شناخت مناسب در دو عرصه جامعه شناختی و انسان شناسی برخوردار باشند، بشدت دچار عارضه و عجز می باشیم. لذا مشاهده می کنیم که مدیران سرزمینی ما از حل کوچکترین مسائل و مشکلات بازمانده می باشند و واقعا بعد از چهل سال به استیصال کامل و تمام رسیده اند. البته عجز مدیریتی درکشور ما محدود به بخشی خاص و انگشت شمار نیست. بلکه نقص مدیریتی و ناکارامدی در همه امور و به وفور دیده میگردد وشاید بتوان گفت ما در مردابی با ماهیت «بیماری مدیریتی» درمانده گشته ایم. این موضوع نیز اصلا به نبود تمایل در میدان مدیریتی کشور نیست. بلکه از منظر احساساتی و هیجانی، مدیران کشوری در ایران مالامال از عشق به شغل و حیطۀ مدیریتی خود هستند. اما نکتۀ قابل تامل آنست که سیر مدیریتی اصیل در ایران جاری نمیگردد. یعنی مشی مدیریتی کشور در نقصان و انحراف قرار دارد. و این مقوله نیز بدان جهت است که اصول مدیریت واقعی نقض و شکسته شده است. و اینست که هر روز بیشتر از پیش، شاهد افول نظام مدیریت گرایی و ترویج بی تدبیری و بی مبالاتی در سطح کشور هستیم و میبینیم که هیچ بستر و عرصه ای سامان نمیگیرد. تعجب آنکه هر روز نیز شاهد بدترشدن اوضاع می باشیم و هیچ مسئله و مشکلی حل و فصل نمی گردد.
به واقع باید فکر شود چرا چنین است و در هیچ مورد و موضوعی از مسایل کشوری به سامان نمی رسیم. آیا غیراز این است که این رخدادها دقیقا نشانۀ نبود مدیریت اصولی و مدیریت استراتژیک در بستر کار و فعالیتهای کشور است؟ بسیار می شنویم یا می بینیم که کارشناسان و مردم و مدیران دولتی، مشکلات پیش رو را به بیگانگان و خطاهای مردمی وصل می کنند. و از مردم خواسته می شود که در موضوعات مصرف آب و برق و گاز و انرژی رعایت مصرف کنند. حتی آنکه در تصادفات جاده ای و بزه های اجتماعی و همچنین مضلات اخلاق اجتماعی و رفتارهای ناسنجیده اجتماعی، این مردم هستند که مقصر قلمداد می شوند و مردم عامل بیشتر اتفاقات ناخوشایند و کلا فرهنگ نادرست اجتماعی هستند. جالب آنکه غالب روشنفکران اجتماعی و دانشگاهیان، همین نظر را دارند و ضمن مقصر خواندن مردم، از مردم «درخواست رعایت» می کنند. یعنی مردم در حفظ محیط زیست کوشا باشند. آب رودخانه ها را کثیف نکنند. مردم در طبیعت زباله نریزند. مردم کم آب مصرف کنند. مردم تخلف رانندگی نکنند. مردم گرانفروشی نکنند. مردم به اخلاق اجتماعی پایبند باشند. مردم و مردم و مردم!!
واقعا انگاری این مردم هستند که در همه چیز مقصرند و رفتارهای مردم نادرست است؟! این موضوع ضمن اینکه بیانگر سلب مسئولیت از جانب نظام مدیریتی کشور می باشد. بلکه پرسشی را به همراه دارد که درواقع نقش هدایتگران اجتماعی(دولت- حاکمیت- فرهیختگان- دانشگاه- مدیران- رسانه) و هدایت شدگان اجتماعی(مردم عامی) چیستند؟! جایگاه مسئولان و مردم غیرمسئول چیست؟! آیا غیر از این است که مرز «هدایتگری و هدایت شدگی و مسئول و غیرمسئول» مخلوط شده اند؟! آیا غیر از اینست که ما در هیچ زمینه زیستی- اجتماعی تعریف و الگوی ساختاری نداریم؟! دراصل جامعه ایران هیچ الگویی برای هیچ رفتار و کنش اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، هنری و . . . ندارد. ایران زمین میدانی از هرج و مرج و بی نظمی است و هیچ الگوی متقن و مشخصی نداریم. هرکس و هر سازمانی بنابر فراخور خود و فهم مدیر و رییس خودش دستور و قانون صادر می کند. آن چیزی که در بالا بیان شد، فقط نامی به اسم «فرهنگ اجتماعی» دارد. فرهنگ اجتماعی همان الگوهای رفتاری و اخلاقی مردم در جامعه است. همه گونه رفتارها و کنش های مردمی و تمامی فعل و انفعالات اجتماعی در قالب همین فرهنگ اجتماعی جای دارند و کلا فرهنگ ملی- اجتماعی نامیده می شوند. اما نکته مهم آنست که نقش و جایگاه سطح هدایتگری و هدایت شدگی و همچنین نقش و جایگاه مسئول و غیرمسئول کجاست؟! و نکته مهمتر آنست که بدانیم سازنده فرهنگ اجتماعی قشر هدایتگران(مدیران و فرهیختگان) و همچنین اجراکنندگان فرهنگ اجتماعی قشر مردم هستند. ضمن اینکه مدیران و کارگزاران مسئول و مردم عادی غیرمسئول هستند. این امر در همه دنیا جاری و ساری است. درواقع توده های مردمی دانش و علم هدایتگری و تولید فرهنگ سالم ندارند. بلکه این حکومت و نهاد دولت هستند که به همراهی و معاونت نهادهای مدنی، وظیفه و تکلیف تولید فرهنگ اجتماعی را دارا هستند. وظیفه و نقش واقعی و بنیادی حکومت در این اصل است که، تنظیم اجتماعی را انجام دهند. نهادهای مدنی، معاونت و همراهی کنند. و مردم اجرا و رعایت کنند.
اینک باید دید آیا در ایران چنین است؟! آیا حکومت و دولت یا مدیران دولتی چه چیزی تولید کرده اند؟! آیا اصلا نهاد مدنی داریم تا با حاکمیت همراهی کند و در تولید فرهنگ اجتماعی معاونت نماید؟! و درآخر، آیا الگوی فرهنگی بر جامعه ریخته شده تا مردم اجرا کنند؟! البته باید گفت که حرافی و سخن پراکنی زیاد است و موعظه گر زیاد داریم!! ولی به واقع حرف اثر دارد؟؟ متاسفانه امروز دوران سخنان حکیمانه و وعظ گذشته است و امروز جامعه نیاز به عمل گرایی دارد. جوان امروزی به حرف نیاز ندارد. بلکه او به رفتار درست و سالم و یا همان الگوی رفتاری- اجتماعی صحیح و مناسب نیازمند است. و شوربختانه یا خوشبختانه این الگوهای نیکبخی و پدرام اجتماعی، فقط و فقط از دانش و علم مدرن و به روز برآورده می شوند و مردم یا جوانان الگوهای رفتاری را از متن جامعه دریافت می کنند. اگر دولتمردان و فرهیختگان دانشگاهی و نهادهای مدنی در این راه قرار نگیرند، بدون شک و قطعا هیچ راهکاری پیدا نمی گردد و هیچ راهگشایی حاصل نمی شود. اینکه صبح تا شام بر میدان جامعه سخنان خوب و حکیمانه ریخته گردد، اصلا اثری ندارند. بلکه باید الگوهای رفتاری و اخلاقی سالم اجتماعی را با رفتار و اخلاق هدایتگران اجتماعی دریابیم. یعنی هدایتگران اجتماعی یا همان مدیران و دانشمندان، با دریافت و کسب دانش نوین و علم مدرن الگوهای درستی بر جامعه بریزند، تا اینکه جامعه در سیر واقعی و درست خود قرار گیرد. این موضوع در همه حوزه های صنعتی و اجتماعی جاری است.
بنابراین تا زمانی که مدیران حکومتی و آموزشگران دانشگاهی(همان فرهیختگان و روشنفکران) در فکر تولید رفتار درست برنیایند و نخست خودشان عامل به رفتار سالم نگردند، به هیچ وجه امکان درست نمایی جامعه میسر نخواهد بود. تا هنگامی که پژوهشگران و محققان دانشمدار به نظریه پردازی روی نیاورند وسازه های الگویی ارایه ننمایند و ازطرفی مدیران و ماموران اجرایی در کشور، روی به پذیرش و عمل به تئوریها و الگوهای نوین و جدید نیاورند، بی گمان امکان درست شدن جامعه وجود ندارد.
در این راستا مسئله ای با نام بحران آب در ایران، دقیقا در همین کاستی دو عملکرد «نبود نونگری و نوسازی» نزد فرنگ مدیریت و فرهنگ فرهیختگی نظام سیاسی کشور است. بدان مفهوم که ایران زمین، هم از منظر ریزش نظریات نوین و سازنده از طرف نخبگان فرهیخته در نقصان بسرمی برد. وهم اینکه مدیران کشوری توانایی و پتانسیل مدیریت واقعی ندارند. زیرا که به جهت عدم ریزش تئوریهای نوپردازانه و نوسازنه از سوی روشنفکران جامعه، مدیران هم قابلیت شناسایی و تشخیص را ندارند، تا اینکه به تحلیل درست و مناسب برسند. بدین روی است که در در زمینه مشکل آب به درک مدیریتی درست از جامعه نمی رسند و توانایی حل مسئله و مشکل را از دست می دهند. و اینکه در همه حوزه ها از جمله در حوزه آب مشکل قطعی داریم. دقیقا و یقینا وصل به تکنولوژی مدیریت در نظام مدیریت فعلی دارد و مطمئنا این نظام مدیریتی توان حل هیچ از مشکلات را ندارد. برای نمونه برای تحلیل شناسی و ارایه تفسیر مناسب در زمینه آب و مشکلات بحران آب، به عامل های زیر اشاره می گردد:
جمعیت بومی: میزان جمعیت در هر بوم ارتباط منطقی با مشکلی با نام آب دارد. و مسلم میباشد هرچه جمعیت کشوری کمتر باشد، پس قطعا مشکل آب نیز کمتر است. و بدین منظور است که در خیلی از کشورها و از جمله در ایران دوران پهلوی به کنترل جمعیت توجه ویژه می گردید. از ان روی که در صده اخیر کارشناسان حوزه آب مطرح نموده اند؛ ظرفیت سرزمینی ایران صرفا برای شصت تا شصت و پنج میلیون نفوس مناسب می باشد. لذا نظام کنترلی برای تعدیل جمعیت سرزمینی ایران امری بدیهی و لازم است. اما می دانیم که متاسفانه مقوله تولیدنسل و فرزندآوری در زمان پس از انقلاب به حال خود رها شده و حتی در چند سال اخیر به مقوله تبلیغات افزایش جمعیت بشدت پرداخته شده است و برای فرزندآوری بیشتر از جانب مردم، هزینه های گزافی نیز درنظر گرفته شده است. این رویکرد مدیریت کلان در کشور، نشانگر نبود تحلیل مناسب از بستر سرزمینی ایران و منابع ایران می باشد. یعنی اینکه بدون توجه به وجود منابع آب و و دیگر منابع لازم، به فرزندآوری بیشتر تبلیغ و توصیه می شود.
تکنولوژی و تجهیزات توزیع آب: همه ایرانیان می دانند که تجهیزات توزیع و تامین آب در ایران بسیار فرسوده و قدیمی هستند. به همین منظور است که میزان زیادی از منابع آب سرزمینی هرز می روند. کارشناسان نظر دارند که 30% از هرز آب در ایران، فقط و فقط از منبع سدها و تصفیه خانه ها تا شهرها(توزیع شهری)می باشد. ضمنا به کرات دیده می گردد که لوله های شهری خراب می شوند و آب زیادی هدر می رود. شیرهای آب و تجهیزات مورد استفاده در منازل و دیگر اماکن، اصلا مدرن و مهندسی نیستند و آب فراوانی هدر و هرز می شود.
فرهنگ مصرف: اینکه ما در زمینه مصرف آب و کجایی و چرایی مصرف آب و همه چیز دیگر، اصلا الگو نداریم، اصلی بدیهی و مسلم است. با آب ماشین می شوییم؛ با آب زمین می شوییم؛ با آب زیاد درختان را آب می دهیم و دهها مورد دیگر از مصرف گری زیاد آب سراغ داریم. یعنی ضمن اینکه الگوهای تعریف شده و ساختارمند در زمینه بهره بری از آب نداریم. بلکه در شبکه زندگی و حتی احکام دینی نیز مورد پرسش هستیم. خیلی از مردم در موضوعات آیینی وضو، غسل، آداب طهارت و پاک کردن نجاسات، از آب زیادی استفاده می کنند و بازهم خیلی دیگر از مردم به وسواس بیش از حد نیز رسیده اند. یعنی اینکه درکل ما الگوی مصرف و الگوی فرهنگی مناسب در این باب نداریم.
طبقه بندی معرف در مصرف آب: طبق رنج جهانی سه کلان حوزه؛ صنعت، کشاورزی و مصرف خانگی از حوزه های مهم و اصلی مصرف آب شمرده می شوند. اما متاسفانه هیچیک از شاخص های مصرف در ایران مطابقت با متغیرها و معیارهای جهانی ندارد. در بخش کشاورزی بیش از 23% از رنج جهانی مصرف داریم. چون مهندسی صنعت قابل توجه و مناسبی نداریم، لذا در بخش صنعت آب خیلی کمی مصرف می کنیم. در بخش خانگی نیز مصرف اقشار ایرانی یک هشتم معیار جهانی است و ما با کمبود آب در این زمینه مواجه میباشیم. البته شاید این سخن پذیرفته نشود و مصرف بیش از حد ایرانیان مبنا قرار گیرد. ولی خاطرنشان می شود که همه ایرانیان در روستاها از نعمت آب بهره مند نیستند و فقط اقشار شهری هستند که از آب بهره می برند. بنابراین می توان گفت که ما ایرانیان انضباط و نظام در زمینه توزیع و مصرف آب نداریم. حا آنکه باید به کمی تخصیص آب در حوزه خانگی توجه واقعی گردد. و توده های مردم که اصلا تقصیری ندارند، مورد مواخذه بیهوده و ناشایست قرار نگیرند.
اقدامات و مخارج بیهوده: به جهت همین نبود نگرش مدیریتی و نظام اصیل مدیریتی، از اعمال بیهوده و غیرکارشناسی زیادی برخوردار هستیم. برای مثال درفراز قبلی بیان شد که آب زیادی در حوزه های کشاورزی و صنعت مصرف می گردد و هیچ برنامه استراتژیک و امکان سنجی و نیازسنجی بستری از میدان کشور و بوم ایران نداریم. بدان صورت که مثلا که برای ساخت صنعت در کشور اصلا سنجش میدانی و تحلیل کارشناسی نداریم تا اینکه صنعت را در انطباق با منطقه جغرافیایی بنا نماییم و صنایع پرمصرف آب را در مناطق خشک برپا نسازیم. شرکت نورد اصفهان و پدیده مشهد دو نمونه بارز در این مورد هستند. در همین راستا تعداد بسیار زیادی سد در سرتاسر کشور بنا نهاده ایم که بیشتر سدهای پس از انقلاب اصلا صرفه اقتصادی ندارند و حتی خیلی از سدها نیز بیهوده تعبیه شده اند و اصلا منفعت اجتماعی ندارند. از طرف دیگر به جهت کمبود منابع آبی، به تعبیه چاه های عمیق و پرشمار روی آورده ایم. یعنی عملکردی که هم به منابع آبی سرزمینی خیانت شده و آبی که در طول چند هزار سال در لایه های زیرین زمین جمع شده تا اکوسیستم سرزمینی محفوظ بماند و سرزمین ایران دچار چالش و تخریب نگردد. بلکه تمامی فلات ایران ده ها سانتیمتر نشست کرده و حفره های زیادی در مناطق شهری و بیابانی ایجاد شده است. یعنی تخریب محیط زیست، تخریب و فرسایش خاک و تخریب فلات ایران زمین.
اینکه در فرازهای بالا بیان شد که ما در زمینه تولید فکر و دانش فرهیختگی- روشنفکری و مدیریت تبیین استدلالی و عقلایی در نقصان بسرمی بریم، در همین نکته نهفته است که بدون درنظر گرفتن منابع آبی، به ازدیاد جمعیت می کوشیم. حال آنکه به هیچ وجه به تغییرات تکنولوژیکی در زمینه تجهیزات و ابزار فکر نمی کنیم. اصلا به فرهنگ اجتماعی و فرهنگ مصرف آب توجه نداریم. و سرآخر اینکه اصلا به بهبود مدیریت برداشت، جمع آوری، توزیع و مصرف نداریم. یعنی بدون تجزیه و تحلیل میدانی از منابع موجود و ظرفیت ایران زمین، مصرف آب را به حال خود رها نموده ایم. یعنی بی مبالاتی و بی کفایتی کامل کامل.
حال آنکه از قِبل همین کمبود منابع آبی، ازدیاد جمعیت و بدتر از آن نبود تحلیل اجتماعی مناسب از ناحیه کارشناسان و نداشتن مدیران کارامد و کارساز، مشکل منابع آبی کشور بشدت در حال تهدید فزاینده است و امروز به بحران بی آبی رسیده ایم. بازتاسف آنکه از بستر همین کمبود منابع آبی و خشک شدن تالاب ها، دریاچه ها و رودخانه های مختلف گرفتار معضل دیگری با موضوع ریزگردها درهر شهر و هر بوم شده ایم و بدبختانه اینکه پدیده ناسالم ریزگردی در حال گسترش بیشر نیز می باشد و در آینده ای نه چندان دور همه شهرهای ایران را دربر خواهد گرفت. یعنی ضمن نداشتن آب، که حتی هوا نیز مورد تهدید جدی است. آیا می دانیم که مشکل برق و هزاران مشکل دیگر به همین بحران آب وابسته است؟! آیا می دانیم که چه بلایی بر سرزمین خود نازل کرده ایم؟! آیا می دانیم با نداشتن مدیران کارشناس و عدم توجه به مولفه مدیریت گرایی، چه آینده ای در انتظار ما است؟! آیا می دانیم که بستن جامعه، چه تهدیدهایی برای جامعه و مردم خلق می کند؟!
امروز بحران آب، مشکل رفتارهای اجتماعی، مسئله اختلاس و فساد، معضل تولید صنعتی، مصرف گاز و برق و غیره، بیکاری و نبود شغل، بزه های اجتماعی و هزاران مشکل و مسئله اجتماعی دیگر، دقیقا و یقینا ریشه در همین نبود دانش و علم عمل گرا، نوگرا و سازگار با متن امروز جامعه دارند. و دانش و علم نوین بدست نمی آیند، مگر آنکه آزادای میدانی داشته باشیم و سانسور و محدودیت و ممنوعیت از بطن و بستر جامعه برداشته شوند. به همین دلیل است که امروز جامعه ما از داشتن فرهنگ سالم و درست اجتماعی عاجز است. ما مدیران و روشنفکران تولیدگر نداریم تا اینکه الگوهای سالم و مطلوب بر جامعه بریزند و مردم مجری الگوهای علمی و عملی باشند. درواقع مدیریت واقعی و درست که بتواند حل مسئله کند، محققا با وجود دانشمندان آموزش دهنده متخصص و حاذق و علمی و مدیران فهیم و عاقل که توان تحلیل و تفسیر درست داشته باشند، خلق می گردد.
احمد علینقی 10/04/97
کلمات کلیدی: بحران آب;بی تدبیری; مدیریت بحرانی; مردم مردم