نقدی تحلیلی بر نظرات و سبک مدیریت حسن روحانی
آقای روحانی در تیرماه سال جاری(1397) در جلسه هم اندیشی مدیران ارشد دولت تدبیر و امید، مطالب متنوع و متعددی را به عنوان راهکار دولتش بیان نمود. این راهکارها را می توان سیاست های استراتژیک ایشان پنداشت که در آن جلسه به مدیران ارشدش توصیه نمود. استنباط ایشان اینست که این سیاست ها در پوشش دستورالعمل کلان به وزارتخانه ها و ادارات دولتی راه یابد و سبب تغییرات بنیادی درسبک و سیاق رفتار اداری و اجرایی گردد. بسته ایی از کلامها که بشدت از سوی حاضرین مورد استقبال قرار گرفت و با کف زدن تاییدی حضار روبرو بودیم. بهتر است به سرفصل های بیانات روحانی توجه اندازیم:
- ایستادگی در مقابل دشمنان و شکست آمریکا با خلق اتحاد ملی
- رفع بیکاری و ایجاد اشتغال در شهرها و روستاها
- حمایت از تولید داخلی و روان سازی بسترهای کسب و کار خصوصی
- نهادینه نمودن صرفه جویی در دولت و کشور
- بازگویی مشکلات و حقایق و گزارش به مردم
- و سرانجام تعریف و تمجید از اقدامات دولتش در شرایط دشوار فعلی
از منظری ایشان دقیقا ادامه دهنده راه روسای جمهوری قبلی در طول چهل سال اخیر بوده و همان کرد که قبلا انجام میشد. اساسا رفتار ریاست جمهوری جناب روحانی همانند دیگر روسای جمهوری بر چندپایه قرار دارد:
- شعارهای زیبا و دلپسند. اما بدون پشوانه عملی و علمی
- سخنرانی از طرف مردم(بدون آنکه نمایندگی واقعی مطالبات و خواسته های مردم را قبول کند)
- تمجید از نوع مدیریت خودش و دولتش. وبزرگشماری اقدامات خودش و بدون اشکال دانستن دولتش
- بی تقصیری تیمش در تمامی امور و اندختن کلیه مسائل و مشکلات به گردن عوامل مخالف داخلی و خارجیان دشمن
- ارایه راهکارهای غیرعلمی و عامیانه. (البته راهکردهایی که باید در نظام اداری و مدیریت گنجانده شوند و نه آنکه بصورت شعار بیان شوند)
- ارایه آمار و ذکر رخدادهای نادرست که اصلا انطباقی با واقعیات عینی جامعه ندارند
آنچه که چهل سال با آن مواجهیم و هیچگاه روی به درست شدن ندارد، عنصر و کاربست «مدیریت گرایی در کشور» است. کشور در همه زمینه های ساخت صنعت، فرایندها و پایانه های اقتصاد، سیاست گذاری دولتی، فرهنگ اجتماعی و تولید داخلی بشدت دچار عارضه می باشد. و به همین دلیل است که هیچ مشکلی در کشور رفع نمی گردد و هرروز و هرسال شاهد افزایش مناقشات و چالش های اجتماعی می باشیم. اینکه رییس جمهور یا هر فرد حاکمیتی روی به دستورگویی و دستورنویسی آورد و در خطابه و تریبون به درستکاری موعظه کند، اساس درست شدن امور نیستند. لازم است به چند کاربست حاکمیتی و کارگذاری خطا از طرف کارگزاران حاکمیتی- دولتی اشاره شود. البته اطمینان حاصل است که رفتارهای اجتماعی- مردمی و همچنین رفتارهای نظام مدیریتی کشور، اصلا با دستور و نوشتن بیانیه و نظام نامه حل نمی شوند.
نظام گفتمانی و گفتاری مدیریت حاکمیتی در کشور، پیوسته و بدون وقفه بر شجاعت جنگاوری، مقاومت ابعادی و تحمیل شرایط سخت و دشوار برای این سرزمین و مردمش است. اینکه نظام سیاسی بر این رفتار تلاش دارد و آنرا درست ترین کنش انقلابی معرفی می کند، خواستی است که ریشه در نظام فکری حکمرانان دارد. و اینکه آیا این سیاستها وزین و درست می باشند یا خیر، اصلا در این نوشتار نمی گنجد. اما موضوع مهم آنست که به راستی تاکنون چه نتیجه ای از این نوع تفکر و مدیریت حاصل گشته است؟! آیا امروز در شرایط مناسبی در جهان قرار داریم، آیا امروز مردم راضی از این وضعیت را داریم؟! آیا با رشد اقتصادی و مرتبه رفاه اجتماعی مواجه ایم؟! . . . بی شک نه!!
اما رییس جمهور می گوید:« اگر در برابر توهین و خلافگویی دشمن سر فرود آوریم، این به معنای مهر پایانی بر عزت تاریخی ملت ایران است». و در میان تشویق حضار اضافه می کند:« فکر نمیکنم حتی یک نفر از 81 میلیون نفر از ملت ایران نظرش این باشد که باید در برابر بدخواهان متجاوز، توهینکننده و دروغگو، تسلیم شویم». پرواضح است که هیچ انسانی به تجاوز و توهین و دروغ بله نمی گوید. اما براستی این سازه ها(دروغگویی، بدخواهی مردم ایران، تجاوز، شکست عزت و عظمت ایران و . . )منتسب به خارجیان است؟ آیا راست نگفتن و خطاگویی، هنر مدیریتی در این کشور نیست؟! آیا نظام مدیریت کشور درپی آن نیست که با شلوغ کردن میدان، قاعده بازی را برهم زند؟! ایشان با گفتار فوق در نظر دارد تا مردم را موافق سیاستهای جاری قلمداد کنند. حال آنکه این مردم سرگشته و حیران دربراورده نمودن احتیاجات ابتدایی خود عاجز مانده اند.
امروز بخش عمده مردم در زمینه های تامین دارو، حوایج ابتدایی زندگی، آموزش فرزندان، تامین شغل، تفریح، شادی، حوادث جاده ای، نظام درمان، آب آشامیدنی، هوای پاک، لوازم زندگی استاندارد، آزادیهای اجتماعی، نهادریزی مدنی و خیلی دیگر از امور در تنگنای شدید بسر می برند. اما از طرفی مدام به مقاومت، تحمل و پذیرش شرایط نامطلوب دعوت می گردند. و ضمن رد اعتراض، معترضین نیز ضدانقلاب معرفی می شوند. آیا پس از چهل سال، این انقلاب به اهداف خود رسیده است که مخالفین ضدانقلاب تلقی می شوند؟! آیا پاک کردن مسئله در حکم حل مسئله است؟!
مهار تورم، خروج از رکود اقتصادی، تثبیت اقتصادی، شکوفایی کسب و کار و سرمایه گذاری از شاخصه های یک نظام اقتصادی سالم و پویا و از نشانه های یک جامعه خوشبخت و راضی می باشند. ولی آیا بازار امروز ایران و نارضایتی اجتماعی، دقیقا بیانگر شکست سیاستهای اقتصادی و پارادایم فکری حاکم نیستند؟! چرا مردم ایران نباید حق استفاده از تکنولوژی برتر دنیا را داشته باشند و مجبور گردند از تکنولوژی فرسوده داخلی بهره گیرند؟ چرا پول کشور من آنقدر بی ارزش است که هیچ تناسب ثابتی با ارزهای دنیا ندارد و ما مردم نمی دانیم چه کنیم؟ این رفتار مدیریتی آنچنان است که انگاری ما ایرانیان ارزش انسانی نداریم و در ایران زندانی شده ایم؟ چرا ما مردم ایران نمی توانیم بمانند تمامی مردمان در دیگر کشورها به راحتی و بدون دغدغه درباب ارزش پول و تبدیل پول، به سفرهای خارجی برویم و از میدان جهانی تجربه کسب کنیم؟ چرا هیچ کالایی در کشورمان ثبات قیمتی ندارد و مکان به مکان فرق داشته و روز به روز گرانتر می شود؟ آیا این سبک مدیریت، قابلیت دفاع دارد که دولت هرگونه انتقاد را رد می کند؟ آیا این دولت حرفی برای گفتن دارد؟ آیا این عزت ما ایرانیان است؟! آیا خواست ما ایرانیان این وضعیت اسفبار است؟! آیا این رفتار حکومتی و تحمیل بدترین شرایط به مردم، توهین و بی حرمتی به این مردم نیست؟!
اینکه تکنولوژی مدیریت در کشور اصلا روایی درستی ندارد و این تکنولوژی در اغلاط متعدد و متنوع قرار داده شده، بی گمان پندار باطلی نیست. قصد نویسنده در این سطور اصلا سیاه نمایی نیست. چراکه بازگویی آفات و آسیب های رفتار مدیریتی در کشور، تمام هم نویسنده نیست. بلکه نویسنده در نظر دارد تا ضمن پرداختن به عارضه ها، ضمنا راهکارها و سازوکارهای اصلاح و راهگشایی را نیز ارایه نماید. بنابراین پارادایم نوشتاری نویسنده اصلا در مخالفت وموافقت قرار نمی گیرد و هیچ نظر سلبی و ایجابی برای گفتار نویسنده مطرح نمی باشد. بدین روی است که ضمن تجزیه و تحلیل گفتمان نظام مدیریتی در پوشش فرهنگ کنشی حسن روحانی به عنوان کلان مدیر این نظام، مولفه هایی رابه عنوان خطاهای مدیریتی و سیاست ریزی کشوری، در ذیل بیان می نماید.
1- دکترین مدیریتی ایران امروز، دقیقا دکترین ریاضت و تحمیل سختی برای این مردم است. و مردم نیز اجبار به پذیرش هرگونه شرایط دیکته شده را دارند.
2- اگر صرفه جویی یک تاکتیک مناسب و موقتی برای کنترل هزینه هاست. پس چرا تکنیکهای صرفه جویی مشخص شده ای نداریم. مثلا از طرفی به برخی نهادهای غیرضروری و بی حاصل بودجه های زیادی تخصیص می یابد. اما از سوی دیگر در ادارات دولتی از ارایه سهمیه خودکار و مداد به کارمندان خودداری می شود. آیا تا به حال آماری از حوزه های صرفه جویی ارایه شده است. ضمنا خاطرنشان می گردد که صرفه جویی نوعی تاکتیک است و نباید استراتژی تصور شود
3- بسیار مشاهده شده که بجای بکارگیری کاربستهای مدیریتی در نظام اجرایی که مبارزه واقعی با فساد منظور می گردد، شوربختانه بصورت موج موقتی، با برخی «عاملهای معلول» برخورد قهری صورت می گیرد. آیا نمونه ای در دنیا داریم که با بزن و بگیر و زندان و اعدام، مشکلی اقتصادی یا سیاسی از ریشه حل شده باشد؟!
4- روحانی به دفعات به مخالفین تذکر داده که سطح مطالبات مردم را بالا نبرند. به واقع این حرف چه معنایی دارد؟! آیا تحمیل بدترین وضعیت امروزین، کاستی شرافت انسانی، ورشکستگی اقتصادی، فساد همه جانبه، اختلاس روبه رشد، شکست استاندارد ابزار زندگی و از همه بدتر شکستن اعتماد و مسئولیت عمومی در جامعه و نازلترین سطح زیست مردمی نیست؟!
5- ایشان پیوسته شفافیت کرداری و بازگویی حقایق به مردم را گوشزد می کند. او اضافه می کند:« اگر مردم بدانند که ما چه میکنیم و ما درست عمل میکنیم از ما حمایت میکنند». اما دراصل آیا تا بحال سابقه داشته که حاکمیت- دولت اعتماد به مردم را نهادینه سازد و وقایع را با مردم واگویه کند؟! و چرا حمایت مردمی سست شده است؟!
6- درحالی که اشتغال یکی از پراهمیت ترین بخشهای ناخوشایند و استرس زا در جامعه بشمار می رود و از طرفی نیز بیشترین حجم اشتغال در نهادهای دولتی(آنهم در بخش امنیتی- انتظامی) میباشد. آیا امکان رشد و توسعه بخش خصوصی امکان پذیر است؟! ایشان یکی از ابزارهای سروسامان دادن به نقدینگی و ایجاد اشتغال را، فعال شدن بورس و فعال شدن دستگاه های دولتی و وزارتخانه ها برای ارایه سود بیشتر و اطمینان به مردم برای سرمایه گذاری عنوان می کند. از سویی دیگر به وزارت مسکن و شهرسازی ماموریت عاجل می دهد تا با ورود به ساختمان سازی و گسترش صنعت ساختمان در کشور، منادی اشتغال بیشتر گردد. آیا از دل این گونه سیاستها، تعالی و جوشش بخش خصوصی بدست می آید؟! مگر ممکن است بخش دولتی سوددهی بیشتری بکند؟ این همان عارضه دولت گرایی است که ضربات سهمگین و غیرقابل برگشتی را به فراگرد خصوصی سازی زده و سازوکارهای کسب و کار عمومی را نابود نموده است(یعنی فربگی و نیرومند نمودن دولت). در ضمن«اشتغال روستایی باسبک جدید» شعار جدیدی از جانب وی بود که پر از ابهام و پرسش است!
7- مهمترین بخش از گفتار او پرهیز از اختلافات داخلی است. او هزینه اختلافات را بر دوش فقرا می داند. او اقتدار ملی، حفظ استقلال و سربلندی میهنی را در مقاومت و مبارزه با آمریکا و دیگر دشمنان تصور کرده و شکست آمریکا را آرمان دولت خویش و عزت تاریخی ملت ایران می شمارد. او با تاکید بر دارایی درایت و تدبیر در دولت و برنامه هایش، مخالفینش را محکوم به شکست میداند. اینک پرسش اینست که آیا این همه تدبیر و درایت توانسته اند باری از دوش فقرا بردارند؟! آیا این حجم از مبارزه با آمریکا نفعی برای جامعه فراهم ساخته است؟! آیا ذره ای نفع مالی و سود اجتماعی از مبارزه گری و دشمن پروری با آمریکا و دیگران برداشت نموده ایم؟! آیا بازخور و نتیجه مبارزات چند دهه ای، همین تخریب میدان اجتماعی ایران نیست؟!
8- متاسفانه علیرغم اینکه نهادهای عریض و طویلی به کار برنامه ریزی و بودجه بندی در دولت مشغولند و سازوکارهای قانونی متعددی برای کار کارشناسی و بکارگیری کارشناسان کارآموزده و خبرگان متخصص تعبیه شده است. اما روحانی بزرگترین ریخت استراتژی کاری خویش را در فرمان نویسی و فرمان گویی، بازگویی مکرر سیاستهای شفاهی و زیباسخنی پرداخته می کند و هیچ راهکار نتیجه گرا و عمل گرایانه ارایه نمی نماید. جالب است که مثلا یک راهکار اساسی برای حل مشکلات را ابلاغ فوری مصوبات جلسه سران قوا معرفی می کند. یا اینکه برای رفع مشکل مسئله تولید، قرار دادن ارز رسمی به عوامل وارد کننده مواد اولیه را توصیه می کند. مدام تاکید به خدمت به مردم دارد. مبارزه با شبکه قاچاق را همیشه در سخنانش دارد. ولی به واقع آیا با اینگونه سخنان مشکلی حل می گردد؟! آیا فرمان نویسی نتیجه ای دارد؟! آیا سخنان زیبا خدمت به مرم است؟! البته باید گفت که این شیوه کار اختصاص به وی ندارد و اپیدمی عملیاتی در همه شئون کاری در نظام کشوری می باشد. متاسفانه ایشان بدون داشتن حتی یک برنامه عمل گرایانه و نتیجه سازی اثربخش در رفتارها و سیاستهای فعالیتی دولتش، بزرگترین دستاوردش نشر دستور و بخشنامه برای همه کارها است. امروز در همه نهادهای دولتی مشاهده میشود که کارشناسان حرفه ای و متخصصان اندیشوی، کمترین جایگاه را اشغال نموده اند. و شوربختانه کارشناسان کارامد و اندیشه گران کارگشا، یا در گوشه ای به انزوا سپرده شده اند و یا اینکه از کشور خارج شده اند. به واقع چند درصد مدیران ارشد و میانی دولت، از بخش متخصصان و اندیشه ورزان کارآزموده انتخاب می گردند؟! بهتر آنست که از سخنگویی کم گردد و رهاوردهای عملی ارائه گردد. که این نیز در وضعیت فعلی با این تیم مدیریتی در کشور و این نوع نگرش فرهنگی در کشور، اصلا رخ نخواهد داد.
کلمات کلیدی: روحانی;دولت تدبیر و امید; سبک مدیریت; شکست آمریکا