مادورو رهبری که ماندنش را بر مردم و کشورش مرجح می داند
اگر در روزگاران پیشین حکومتها و حاکمان اصل اجتماعی بشمار می آمدند و حاکمان با بستن جامعه که همان استبداد نامیده می شود، تلاش همه جانبه داشتند که با کارسازی همه کاربستها و ابزارها، حاکمیت خود را پایدار نمایند. اما در دوران معاصر کلان برنامه حاکمیتی و رژیم سیاسی تغییر کرده و کشورها مطلقا به یک سبک حکومتی و یک فرد خاص وابسته نیستند. اگر در دوران قدیم سلطان یا حاکم محور جامعه بود و ماندن او اصل نخست بود. ولی امروز دوران عوض شده و محور مردم می باشند. بر همین اساس است که برنامه حاکمیتی در کشورها شناور می باشد و هیچ حاکمی مشروعیت ماندگاری با هر شرایطی را ندارد. به واقع در روزگار معاصر حاکمان از مردم نمایندگی می گیرند و تا زمانی که بر منفعت عمومی کار می کنند و جامعه را بسوی پیشرفت سوق می دهند، تحت شرایطی با انتخاب مجدد مردم بر حاکمیت می مانند. و هرگاه از انتفاع رسانی به مردم عاجز شوند و جامعه سیر اختلال و بی نظمی گیرد، بی گمان وقت رفتن حاکم و آمدن حاکم بعدی می باشد. منظور از حاکمیت شناور همین است. مبنا و اصل نیز در این نوع حاکمیت رضایت مردم و سیر تعالی جامعه می باشد. حال اگر حاکمی از توانمندی این دو اصل لازمه برای تامین رضایت عمومی و سیر توسعه جامعه ناتوان گردد و جامعه را از سیر طبیعی خود خارج گرداند، یقینا باید جای را برای نوعی دیگر از حاکمیت و فردی دیگر خالی نماید.
ونزوئلا امروز در بن بستی گرفتار شده که هیچ راهکاری برای باز شدن قفل جامعه وجود ندارد. سالهاست که به جهت سیاستهای سوسیالیستی چاوز و مادورو، کشور ونزوئلا در مشکلات عدیده ای گرفتار شده و هرسال نیز این مشکلات افزایش می یابند. اما مادورو رییس جمهور- رهبر ونزوئلا، پیوسته خارجیان( و خصوصا آمریکا) را عامل نابسامانی معرفی می کند و با زور سرنیزه بر قدرت مانده است. امروز ونزوئلا اصلا سیر طبیعی ندارد. تورم و گرانی افسارگسیخته مردم را فلج نموده و به سبب بی ارزشی پول ملی، توان خرید مردم بسیار ضعیف شده و گرانی کمرشکن، مردم را به فقر کشانده است. حال آنکه بنابرنظر کارشناسان، ونزوئلا از بزرگترین منابع نفتی در جهان برخوردار است. این کشور پتانسیل رشد فزاینده دارد و مردم این کشور باید در ناز و نعمت زندگی کنند. ولی به دلیل سیاستهای خیالی و میلی مادارو که می خواهد به وسیله زور و فشار، ایدئولوژی سوسیالیستی و برنامه های باطل شده این نوع گفتمان را پیاده نماید؛ جامعه ونزوئلا را به فلاکت نشانده است. او گمان دارد که دشمن ستیزی با آمریکا، جداشدن از جامعه جهانی و سیاستهای زور و ستم با مایه ریاضت اقتصادی، راهگشا می باشند و جامعه ونزوئلا را رشد می دهند. ولی مشاهده می شود که این گفتمان ایدئولوژیکی قابلیت نجات و هدایت اجتماعی در زمان حاضر و در شرایط امروزین را ندارد. چه اگر می داشت قطعا باید در این دو دهه جواب می داد. پس این همه اصرار و ایجاد تنگنا برای مردم چه سودی دارد؟! آیا فشار و تهدید مردم جواب خواهد داد؟! بی شک نه. او توقع دارد که مردم فشار همه جانبه و فقر را تحمل کنند، تا خواسته او مبنی بر سیاست مبارزه با آمریکا پابرجا بماند. یعنی لذت او باعث نکبت و محنت مردم گردد. آیا او حق دارد برای تامین رضایت خود، مردم را ناراضی گرداند و اصلا توجهی به نارضایتی مردم نداشته باشد؟!
متاسفانه واژه دیکتاتور در زمان حاضر قلب شده و دیکتاتور به فردی خون آشام تصویر گردیده شده است. حال آنکه هر حاکمی که جامعه را بر اساس دیدگاه و میل شخصی خویش، بسته نگاهدارد و مردم را از مشارکت واقعی در امور خارج گرداند و جامعه و مردم را با سیاستهای تدوینی خویش به محرومیت و تنگنای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وادار کند، دقیقا مصداق فرد دیکتاتور است. چراکه دیکتاتور یعنی فردی که فهم و خواست خود را بر جامعه و محیط دیکته می کند. پس بدین ترتیب، آیا مادارور یک حاکم دیکتاتور نیست؟! امروز او جامعه را بسته، فقر و فلاکت بر تمامی جوانب جامعه ونزوئلا مستولی شده، نظامیان درهمه امور دخالت دارند، اقتصاد بطور کامل ورشکسته شده و مادارو و تیم دولتی او از توان بکارگیری حل مشکلات جامعه خالی و ناتوان شده اند. اما مادارو به مطلق بودن خود اعتقاد کامل دارد و هیچ راهکاری جز نوع حکومت خود را قبول نمی کند. جو جامعه را نیز بشدت امنیتی نموده و با فراهم نمودن نظامیان بیشمار، هر نوع حرکت اعتراضی مردمی را بشدت سرکوب می کند. آیا به واقع اطلاق دیکتاتور زیبنده چنین فردی نیست؟! آیا او حق دارد بخاطر نگرش سوسیالیستی و تفکر جنگ با آمریکا و جلوگیری از نفوذ آمریکا، جامعه و مردم ونزوئلا را به خطر جدی و دهشتناک اندازد و سرزمین ثروتمند ونزوئلا را به چنین مشکلات و مصایبی مبتلا نماید؟!
05/12/97
کلمات کلیدی: ونزوئلا;دیکتاتور; مادارو; استبداد