افزایش قیمت بنزین محور اعتراضات(ارزیابی کارکرد نظام اسلامی در چارچوب جامعه شناختی واقع گرا)
رخداد افزایش 200% نرخ بنزین در این روزها نشانگر یک اقدام نادرست و بی تدبیرانه دیگر از ناحیه حاکمیت اسلامی بود. در نیمه شب تاریخ 1398/08/23شاهد بودیم که دولت اسلامی در پیامی ناگهانی و غیرمترقبه اعلام نمود که بنزین آزاد به میزان 200% و بنزین سهمیه ای 50% افزایش قیمت پیدا کرده است. این رفتار بدان جهت بی تدبیرانه شمارش می شود که حاکمیت بدون تحلیل امکان سنجی محیطی و توجه معنادار به ملاحظات اجتماعی، به رفتاری ضداجتماعی اقدام نموده است. این رفتار بدان سبب ضداجتماعی نامیده می گردد، که حاکمیت بین خودش و جامعه تفاوت قایل شده و ازمفهوم جامعه غافل شده است. یعنی حکومت با مفهوم حمایت از نظام سیاسی و پیشبرد برنامه ها و اهداف درون حاکمیتی، مطلقا به اثرات تصمیم ناسنجیده خود در جامعه فکر نکرده و همانند همیشه مردم نادیده گرفته شدند. لذا وضعیت آشوب و شورش گسترده اجتماعی امروزین، دقیقا ریشه در همین نگاه حکومت دارد. چراکه رژیم سیاسی باید توجه می داشت که حکومت نهادی تجریدی و جدای از جامعه نیست. بلکه ذات حکومتمداری در دنیای امروزین، نمایندگی مردم و ارایه خدمت به مردم است. هر حکومت باید بداند وظیفه اصیلش مراقبت از منافع مردم و صیانت زندگی آنان می باشد. این اصلی کلی در نظام جهان معاصر است. دنیای معاصر با دوران گذشته تفاوت اساسی دارد. براساس مناسبات دنیای معاصر، حکومتها فقط نمایندگی مردم در نهادی با نام دولت را بر دوش می کشند. لذا توجه اکید می باشد که وظیفه جوهری دولت یا حکومت ایران تحت لوای الگوی نمایندگی مردم و خدمت گذاری، ایجاد بستر امنیت تمام وجهی برای جامعه و مردم ایران است. مفهوم آنست که رژیم سیاسی در ایران باید امنیت اجتماعی برای منافع مردمی(امنیت اقتصاد معیشتی، تامین تکنولوژی و تجهیزات استاندارد برای رفاه زندگی، تامین فعالیت نهادهای مدنی، آزادی نیازهای اجتماعی، آزادی تجمعات و بیان اعتراضات، آزادی رسانه و اینترنت پرحجم و . . .) را پیگیر باشد. نه آنکه به جهت ایجاد امنیت سیاسی برای حفظ حاکمیت نظام سیاسی، در چاله اقدامات ضد اجتماعی بیفتد.
و به راستی اگر حاکمیت اسلامی چنین تفکری می داشت، یقینا در همه حال می بایستی با تحلیل مدبرانه و خردمندانه کشور را درجهت نفع همگانی راهبری نماید. یعنی در همه حال تحلیل واقع گرایانه از اوضاع جامعه داشته باشد و سیاست سازی حاکمیتی را در راستای صیانت از منافع عمومی قرار دهد. ولی آیا به راستی نظام اسلامی تا اکنون اینچنین عمل نموده است؟! مسلم است که پاسخ این پرسش خیر می باشد. درواقع این غفلت نیز به آن دلیل است که نظام اسلامی در خطایی استراتژیک نگاهی آرمان گرایانه به بستر زیست دارد. نگاهی که مسلما واقع گرایانه نبوده و سبب شده تا حاکمیت در ایران از جوهره دولتمداری در دنیای معاصر غافل بماند. این حاکمیت در راستای گفتمانی ایده آلیستی و غیراجتماعی گمان دارد که:
- نخست باید همیشه بر مصدر کار باشد(یعنی حاکمیت دایمی داشته باشد)
- دوم اینکه این حکومت(حکومت اسلامی) حق مطلق است و مخالفان نیز یقینا دشمن می باشند
لذا می بینیم پیوسته دو رویکرد عمده و عملکرد کلان را دنبال می کند. یکی اینکه چون نظام اسلامی حق مطلق می باشد، پس دیگران همگی باطل هستند. و دوم اینکه برای گام در سیر هدف کلان که همانا ماندگاری نظام اسلامی است، بکارگیری همه نوع ابزار را جایز می داند. این دیدگاه بران است که مخالفان و دشمنان باید با اشد مجازات روبرو باشند و هیچ تفکر مخالفی به مصدر قدرت راه پیدا نکند. زیرا هر فرد مخالف یقینا در دایره دشمن و اشرار جای دارد که مترصد براندازی نظام اسلامی است. برمبنای این فرض غلط، متاسفانه شهروندان نیز در دو جبهه خودی و غیرخودی قرار می گیرند. آنانی که وفادار به نظام اسلامی هستند یا اینکه اعتراضی ندارند و تمکین صددرصدی دارند، قطعا در جبهه خودی قرار می گیرند. و مسلما دیگرانی که معترض به شیوه حکمرانی جاری می باشند و آنانی که تمکین اجتماعی نمی کنند، پس یقینا در جبهه غیرخودی جای می گیرند. یعنی هرکه با من است حق، وهرکه با من نیست، پس قطعا در جبهه باطل سیر می کند. و شوربختانه از منظر حاکمیت هر نظر مخالف و گام اعتراضی، یا نفع دشمنان را دنبال می کند و یا اینکه از ناحیه دشمن است. لذا یقینا مستحق سرکوب یا حذف می باشد. بدبختانه این رفتار حکومت در دشمن پروری و ایجاد نفرت در سطح جامعه از بزرگترین خطاهای حکمرانی در طول چهل ساله اخیر است. حکومت مطلقا تحمل نظر مخالف را ندارد و نظر مخالف(حتی علمی و روشنفکرانه) را به بیگانگان و دشمنان منتسب می کند. و اگرهم عالمان را در جبهه دشمن قرار ندهد، ولی عملا آنان هیچ نقشی در هدایت و تنظیم جامعه نداشته و حتی تجویز نظری آنان پذیرفته نمی شود.
و اینست که می بینیم در چهل سال حاکمیت نظام اسلامی با تعمیق جریان خودی و غیرخودی و طرد عالمان فهیم غیرخودی و همچنین عملکرد نادرست حاکمیت به ویژه در حوزه های اقتصادی، سیاست خارجی و امور جامعوی به تدریج بر مخالفان سیاست گذاری و عملکرد رژیم سیاسی افزوده شده و دیوار بین نظام و قاطبه مردم قطور و بلندتر شده است. لیکن در وجهی دیگر شاهد ذره ذره شدن جامعه و ایجاد پارگی و گسست بین طبقات جامعه نیز می باشیم. این رخداد ضمن اینکه جامعه ایران را به فروپاشی اجتناب ناپذیر گسیل داشته، بلکه آسیب های جدی را به بدنه شبکه اجتماعی وارد و بزه های اجتماعی گوناگونی را تولید نموده است. ما امروز با یک جامعه شلخته و طبقه طبقه مواجهیم. اتحاد عمومی و مسئولیت اجتماعی بسیار کمرنگ شده و مردم در یک جامعه منفعل و پاره پاره زندگی می کنند. به واقع در وضعیت کنونی شاهد آن هستیم که جامعه ایران بطور کامل قفل شده و جامعه ایران با ابتلا به انواع بیماری مزمن اصلا جریان عادی ندارد. البته هرچند که حکومت اسلامی بن بست و بیماری اجتماعی را قبول نداشته و حتی پا را فراتر گذاشته و سیر امروزین جامعه را تعالی بخشی اجتماعی نیز می داند. و اگرچه شاید از منظر نگرش عوامانه و توده گری تمامیت خواه و تعصب عقیدتی، این بستر رضایت بخش و عادی تصور شود. اما اگر رصدی کارشناسی و واقع گرایانه بر امور کشور داشته باشیم و آثار ایجادی برای مردم و این سرزمین را در بوته تجزیه و تحلیل عقلانی- منطقی قرار دهیم. بی تردید مشاهده بن بست اجتماعی و قفل شدن مناسبات سالم جامعه انسانی آسان است. درواقع از نگاه علم مدیریت و تخصص جامعه شناسی، درک و وصول آشفتگی و شلختگی اجتماعی آشکار می باشد. جامعه ای که مطلقا سیر به مطلوبیت اجتماعی و منفعت عمومی نداشته و مطمئنا در آینده نه چندان دور بر معضلات و مشکلات کشور و مردم افزوده نیز خواهد شد.
زیرا به واقع چنین وضعیتی در ایران ناشی از نگاه و عمل نادرست حاکمیت در اصول حکمرانی است. پیشامدی که ریشه در نگرش مبارزه جویی و تخریب گرایی دارد. نظام اسلامی مطلقا دانش و علم زندگی و شیوه حکمرانی درجهان امروز را قبول نداشته و با مردود شمردن دانش مدرن ساخت گرا، الگوهای تفکری و نظری خویش را عین راستی تلقی می نماید. ولی نکته با اهمیت در این بازه، ناکارامدی تفکر غیرسازنده در نظام اجرایی است. تفکری که مطلقا ماهیت سازندگی اجتماعی نداشته و به جهت مغایرت با واقعیات جریان معاصر، تخریب اجتماعی را سبب شده است. چراکه به عینه می بینیم بعد از چهل سال، در هیچ حوزه ای سامان گیری نداریم و سازه های اجتماعی نظام ایران رو به تخریب بیشتر می باشد. این همان تفکر ایده آلیستی موجود در جامعه است. تفکری که بدون توجه به درک الزامات و واقعیات جامعه در دوران مدرنیته، آرمانی خاص را پیگیری می کند. و مطمئنا فاصله ژرف مابین شعارهای ایده آلیستی حکومتی و واقعیات موجود اجتماعی اصلا قابل چشمپوشی و کتمان نیست.
اکنون و با وجود انبوهی از مشکلات و مسایل حل نشده و رو به تزاید، که مسلم است نگاه غالب حکومتی قوه رفع و حل آنان را ندارد. پرسش اینست که به راستی ریشه مشکلات در چیست و گره مسایل در کجاست؟! آیا توجیهات مستمر و بدون پشتوانه منطقی حکومت ذره ای توانسته مردم را اغنا نماید؟! آیا همین عدم موفقیت حاکمیت اسلامی در طول چهل سال و تولید مسایل و مشکلات متعدد و متنوع در جامعه ایران، بیانگر خطای دیدگاهی و عملکردی حاکمیت اسلامی نمی باشد؟! بلی براستی حاصل جمع پرسش های بالا موید آنست که مشکل عدیده و اصلی، دقیقا در نوع نگرش و شیوه عملیات حکومت در حکمرانی می باشد. ضمن آنکه پارادایم غالب واجد توانایی مدیریت راستین بر جامعه ایران نمی باشد. بلکه حکومت اجازه بروز و ظهور نگاه جدید و سازنده در جامعه را نیز نمی دهد. چه بسا نگاه جدید و نظرات کارشناسی فرهیختگان جامعه، قابلیتی فرای قوه امروزین داشته باشد و سبب رهایی از وضعیت امروزین و حل مشکلات را بنا نماید. بی محابا باید بیان داشت که جامعه ایران به روانسازی بستری نیازمند است. دکترینی جدید که از گفتمان موجود در حال حاضر فاصله داشته باشد و با شکستن بن بستها، ایران زمین را به نوسازی هدایت کند. به واقع چرا باید جامعه ایران با پشتوانه غنی فرهنگی و تمدنی، بشدت دچار آشوب و شلختگی مفرط باشد! مگر این مردم لیاقت خوب زیست را ندارند؟! پس چرا حاکمیت اجازه بروز افکار نو برای نوسازی اجتماعی را نمی دهد؟! جامعه درحقیقت آن چیزی نیست که حاکمیت فکر می کند. جامعه مطلقا فضایی یکدست نیست که همه همسان فکر کنند و تابع بی قید و شرط حکومت مرکزی باشند. اینست که آنچه تاکنون حکومت انجام داده، دقیقا مغایر با فهم ماهیت حقیقی و جوهره واقعی جامعه بوده است. جامعه در اصل ماهوی خود، فضایی از افراد مختلف، با عقاید مختلف است. و نظرات مختلف اساس ریخت اجتماع سالم هستند.
لذا مشاهده می کنیم در تمامی جوامع جهانی، بنابر یک اصل جوهری و لازم، این اختلافات فکری و فردی در پیمانی نهفته و مکتوم، انتخابات را شالوده نظام زندگی قرار می دهند. مردم در پیمانی مدنی به این راهکرد رسیده اند که برای چرخانش بهتر جامعه خود و حصول اثربخشی کارامد، عده ای کاربلد را در چارچوب احزاب برای دولت مداری انتخاب کنند. این همان دموکراسی یا مردمسالاری با هم افزایی تئوری «دولت نمایندگی مردم» در فرازهای بالاتراست. الگویی از حکمرانی که مشخص می کند هیچ حکومتی نباید تصور داشته باشد که باید پایش ابدی داشته باشد. لیکن حکومتها تا هنگامی پایدار هستند که رضایتمندی عمومی پابرجاست. این تناسب اصلی اجتناب ناپذیر در قرن بیست و یکم و حقیقت و واقعیتی(fact & reality) جوهری در دوران معاصر است.
براین اساس و به استناد تئوری بالا پر مسلم است که شرط لازم برای تغییر بنیادی در ایران و بدیهی ترین اقدام از طرف حاکمیت آنست که به این درک برسد که این دیگران( بیگانگان، دشمنان، مردم، مخالفان و . . .) عامل بازدارنده در تعالی جامعه ایران نیستند. بلکه باید آفات جامعه ایران را در درون جست. آفاتی که مستمرا آسیبهای جدی را بر جامعه ایران روا داشته اند. آسیبهایی که دقیقا ناشی از نوع تفکر و عمل از سوی حاکمیت هستند. و این حکومت است که باید بداند مقصر اصلا در بیرون نیست. بلکه نقصان و ضعف در درون خود بجوید. لذا به فوریت تغییر را از درون نظام حاکمیتی آغاز کند.
منظور آنست که با توجه به این اصل که «تمامی مردم در یک جامعه همسانند و از حقوق مساوی برخوردارند» حکومت به این مرتبه برسد و بپذیرد که دولتمداران و حاکمان و عوامل نظام سیاسی هیچ ارجحیتی بر مردم ندارند و مردم موجود در جامعه همگی برحق هستند. چون جامعه مکان زندگی تمامی مردم بوده و نظام حکومتی نیز بمانند دیگر مردم ایران، عضو همین جامعه می باشد. براین مبناست که در راستای این تفکر، جبهه بندی و ذره شدن مردم در جامعه اصلا مقبولیت ندارد و اصلی باطل و مرده محسوب می گردد. حکومت در چارچوب اصل مردم سالاری باید به اصول جامعوی- اجتماعی اعمال کند و برآن پایبند بماند. با مردم زندگی کند تا آنکه مردم را درک کند. در این حالت است که چیستی و مفهوم جامعه برای نظام حاکمیتی بخوبی مشخص می گردد. و کافی است که حاکمان نظام سیاسی چیستی جامعه را درک کنند و اصول جامعوی را عمل کنند. مهمترین اصل و راهکار مشکل جامعه ایران در همین موضوع است که حاکمیت، جامعه را جمع کثیری از مردم ببیند و درک کند:
1- جامعه از آن مردم است و مردم صاحب کشورها هستند
2- حکومتها صاحب مردم نیستند و فقط باید خدمت گذار مردم باشند
3- رمز و مرز پایداری یا ماندگاری حکومتها، فقط رضایت مردم است. و با نزول رضایت مردمی تغییر حکومت الزامی است
کلمات کلیدی: بنزین;جامعه شناسی واقع گرا; نظام اسلامی; حکومت- دولت نمایندگی مردم