نقش دین در هدایت و راهبری «جامعه و انسان»
با آنکه از علت اصلی و تاریخ پیدایش دین اطلاع دقیقی در دست نیست. ولی مشخص می باشد که دین با برخورداری از جایگاهی غیرقابل انکار در جامعه بشری، الزامی برای آدمی بشمار می آید. اما باید بدانیم که دین در نخستین حالت خود در روزگاران خیلی کهن اصولا بر مفاهیمی چون خرافه و اوهام و بت پرستی قرار داشت. و این هویت خرافه و وهم نیز بیشتر ناشی از جهل و ترس آدمی بود. جهلی که ریشه در نبود دانش و همچنین ترسی که مبتنی بر ضعف خودش در برابر پدیده های هولناک طبیعی بمانند باران، برف، سیل، زلزله، طوفان، خسوف و کسوف و . . . و سرانجام مرگ قرار داشت. این پدیده ها چنان ناشناخته بودند، که آدمی از توان واکنش مناسب عاجز بود. لذا در ناچاری کامل به نیروی خارج از طبیعت معتقد شد. وجودی که توانمندی احاطه بر همه پدیده های غیرمترقبه را دارد.
این شد که آدمی این پدیده های مجهول را در آشیانه خدایان و ادیان مختلف قرار داد. یعنی اختیار از من زایل است و من تابع محض اختیار او هستم. لذا خدا با ساختار دینی خوشایند و پرامید، ساختار دنیای فانی مرگ را درهم شکسته و برای رفع وحشت آدمی از چیستی مرگ، دنیای جاویدان در پسامرگ را بشارت داد. لوكرتيوس حكيم يونانی گفته ترس نخستين مادر خدايان است و از ميان اقسام ترس، خوف از مرگ مقام مهمتری دارد.
نقش پارادوکس دین برای انسان و جامعه
هرچند در فرازهای بالا دین را الزامی برای رفع ترس و ضعف آدمی برشمردیم. اما بیگمان این نقش برای جامعه همسان آدمی نیست. سینوهه می گوید آدمی هیچگاه تغییر نمی کند و آدمی در همیشه تاریخ همان آدم است. و اگر لباسش، گفتارش و سلایقش تغییر کنند، ولی ذات آدمی همیشه همان است که بوده و خواهد بود. ذات آدم ده هزار سال قبل همان ذات آدمی امروز است و در آینده نیز تغییری نمی کند.
ولی جامعه چنین نیست. می بینیم و می دانیم که هر جامعه چه بطور تجریدی و چه بطور همپارچه با دیگر جوامع، اصلا ماندگاری ذاتی ندارد و پیوسته در حال تحول است. اگر جریان سرشت آدمی را با تعریف پیشین، یک جریان پیوسته و دایمی بدانیم، ولی جریان سرشتی جامعه مطلقا پیوستگی ندارد. بلکه جامعه در گسست دایمی قرار دارد. جامعه امروز به جامعه هزار سال قبل و حتی جامعه صد سال قبل هیچ همگونی ندارد. و نمی توان شرط گذاشت که جامعه آینده نیز بر منوال اکنون با نمادها و شرایط حال باشد. اینست که باید گفت سیر جامعه مشابه سیر آدمی نیست. اگر سیر آدمی را بمانند یک طناب فرض کنیم، سیر جامعه به مثابه یک زنجیر با حلقه های متعدد است.
البته در راستای عکس نظریه بالا، برخی ادیان و برخی فلاسفه اشاره دارند؛ همانطور که انسان در زمان جنینی تکامل دارد، پس این تکامل در دوران بعد از تولد نیز ادامه داشته و تکامل جزیی از ذات آدمی است. حال آنکه باید بدانیم بین دو پروسه تکامل و تکمیل تفاوتی اساسی وجود دارد. جنین تا تکمیل نگردد، امکان تولد عادی وجود ندارد. ولی این اصل برای پس از تولد مفهومی نداشته و تکامل مبتنی بر پارادایم دینی مبحثی پذیرفتنی نیست.
با آنچه که بطور اختصار بیان شد، وجودی با نام آدمی که هیچگاه تغییر نمی کند، می تواند در چارچوب الگوهای الهی به هدایت نیاز داشته باشد تا از راه درست خارج نگردد. و دین می تواند الگوهای هدایت اخلاقی و امید به زندگی در دوران زندگی و حتی پسامرگ را ارایه دهد. حتی تمامی ادیان و خصوصا ادیان الهی تاکید بر هدایت انسان و رشد اخلاقیات دارند و رسالت دین را مبنی بر هدایت بشریت می دانند.
اما برای سازه ای چون جامعه موضوع تفاوت دارد. جامعه زیستگاه انسان است. زیستگاهی که براساس زمان و مکان تغییر می کند. جامعه کنار دریا با جامعه بیابانی و جامعه کوهستانی با جامعه جنگلی فرق اساسی دارند. این تفاوت اقلیمی دقیقا بیانگر حتمی تفاوت در فرهنگ نیز می باشد. زیراکه زیرساخت فرهنگ هر ملتی مبتنی بر محیط با مختصات ویژه «اقلیم زمینی- هوایی(مکان) و زمان و دیگر عناصر پیرامونی» می باشد. لذا راهبری جوامع با فرهنگ های متفاوت، قوانین و هنجارهای سازگاری را نیازمند است. براین مبناست که برای تضمین هدایت درست جامعه، قواعد و کاربست های به روز لازم است. کاربست هایی که بتواند سازوکارهای کارامد را برای زیسا مطلوب یک بوم فراهم سازد.
و چنین است که برای راهبری انسان و جامعه تفاوت قایل می باشد. اگر انسان نیازمند هدایت است و دین می تواند برای هدایت او برنامه های مبتنی بر حقیقت و اخلاق نیکو تدوین کند. ولی جامعه نیازمند قوانین اخلاقی نیست، بلکه نیازمند الزامات و قوانینی مشخص و معین است که تابع زمان و مکان یعنی واقعیات ملموس باشد.
احمد علینقی- پژوهشگر حوزه تکنولوژی مدیریت اجتماعی
کلمات کلیدی: نقش دین;دین; نقش دین در جامعه; دین و انسان و جامعه