بیطرفی ایران در دو جنگ اول و دوم جهانی
همانطور که می دانیم در دوران پسااسلام هیچگاه حاکمیتی سرجمع و نیرومند بر ایران حاکم نبوده است. اگر چه شاید عده ای دوران سلجوقیان، پسامغولیسم و صفویه و افشاریه را دوران اوج و عظمت ایران قلمداد می کنند. اما مسلم است که سلجوقیان و مغولان ایرانی نبودند و صفویان و افشاریان نیز قدرت سازندگی اثرگذار نداشتند. بدین روی در منجلابی از تنش و تب طولانی، هر روز ضعیفتر شده ایم. و امروز نیز که بر گربه ای نشسته ایم، بازهم نمادی از شکوهمندی ایرانی و تمدن اصیل پارسی را نمی یابیم.
اما از دوره پساوسطی و ورود جهان به عصر تکنولوژی و حاکمیت عقلانیت برخاسته از پهنه روشنگری اروپا، بازهم ما دچار عارضه های حاکمیتی فاحشی بوده ایم. هرچند عصر مشروطه می رفت تا عرصه روشنی را برای ایران رقم زند. ولی بازهم رسوخ خرافه و تحجر نگذاشت ایران زمین خیزش نماید.
در اواخر سلسله قاجاریه و مصادف با سلطنت احمدشاه شاهد ظهور جنگ جهانی اول بودیم. جنگی که بیشتر تمدن های روی زمین در آن درگیر و هریک بنابر منفعت ملی در دو جبهه متحدین یا مخالفین قرار گرفتند. جبهه متحدین از کشورهای (امپراتوری اتریش- مجارستان، آلمان، عثمانی، بلغارستان و ایتالیا) و جبهه مخالف از کشورهای(صربستان، بریتانیا، فرانسه، روسیه، ژاپن، ایالات متحده آمریکا، رومانی و بعدها ایتالیا) شکل گرفته بود.
لیکن این بلوک بندی در جنگ دوم جهانی دستخوش اندکی تغییر گردید. ژاپن و ایتالیا که غنیمتی ارزشمند از جنگ اول بدست نیاورده بودند، در جنگ دوم به آلمان شکست خورده در جنگ اول پیوستند. حکومتی با نام عثمانی نیز دیگر وجود نداشت. چین نیز به جهت حمله از طرف ژاپن، به قطب متفقین پیوست.
یعنی آنچه که در این بلوک بندی مشاهده می گردد، فقط و فقط لحاظ نفع ملی و بهره گیری بیشتر از غنایم و منفعت از جنگ است. ژاپن و ایتالیا چون از غنایم جنگ اول راضی نبودند، در جنگ دوم با پیدایش فاشیسم و تقویت سامورایی گرایی جبهه عوض نمودند. آلمان شکست خورده با تبدیل قدرت در قالب حزب نازی، نیرومندی شایانی پیدا کرده بود. لذا جبهه متحدین حریص، در پیکاری با پارامترهای جدید شرکت کردند. آنان عزم جزم کرده بودند تا منفعت بیشتری از صحنه گیتی جمع آوری نمایند.
اگر نگاه تحلیلی بر بستر معادلات و جغرافیای سیاسی و روابط بین ملل اندازیم، فهم تلاش برای سهم بری بیشتر اصلا سخت نیست. کشورهای پیشرفته و پیشرو پیوسته در مناسبات بین مللی بیشترین سهم را دنبال می کنند. ولی کشورهای پسرو و پسرفته، از کمترین منفعت بهره می برند.
براستی چگونه است که آلمان در دو جنگ بزرگ جهانی در ردیف نخست قرار دارد و امروز نیز با وجود شکست سنگین در دو جنگ و نابودی زیرساختها، در بهترین وضعیت قرار دارد؟ چرا فرانسه و بریتانیا تاریخی پر از جنگ دارند و اکنون نیز در جبهه بندی سیاسی به خوبی نقش بازی می کنند؟ چرا ایالات متحده با پیشینه ای بسیار کوتاه، اینچنین اثرگذاری شاخص در دنیا دارد؟ چرا روسیه علیرغم سابقه جنایت پیشگی و بدون شاخص قدرتمندی، بازهم در پازل جهانی خوش نقش می باشد؟
اگر اندکی تفکر کنیم، به واقع ما ایرانیان هیچ کمبودی نسبت به کشورهای پیشرو نداریم. ما ضمن برخورداری از پیشینه تمدنی تابناک، همواره از ثروتمندترین کشورهای روی زمین شمارش شده ایم. پس کاستی سرزمینی ما چه می باشد که هر روز ضعیفتر از قبل می گردیم و امروز در جایی استقرار یافته ایم که کمترین نقش و بهره را در جهان داریم؟!
اگر از دوران قدیم چشم پوشی کنیم و صرفا همین دویست سیصد ساله اخیر را درنظر گیریم. ما در چند زمینه کاستی داریم:
۱. ما سهم قابلی در تولید دانش و علم و همچنین صنعت پروری در جهان نداریم
۲. ما در حوزه روابط بین ملل و رایزنی سیاسی با جهان ضعیف می باشیم
۳. ما خیلی اهل ریسک نیستیم و در درک معادلات جهانی ضعف مفرط داریم
۴. دنیا عرصه مجادله و مناظره عقیده و نظر است. ولی ما در زمینه اعتمادسازی مشکل داریم. ضمنا اشتیاق وافری به مبارزه و دشمنی با دیگر کشورها داریم.
۵. چون باوربه خود نداریم، لذا ضمن تضعیف قابلیت و لیاقت خودی، اتفاقات را نیز به دیگران منتسب می کنیم
به جهت همین ضعف های ذکرشده در بالا است که اصولا در معادلات و ارتباطات جهانی جایگاه قابلی نداریم. به راحتی انزوا اختیار می کنیم و از حضور پرریسک در جامعه جهانی ترس داریم. آنچه که در جریان دو جنگ جهانی انجام دادیم.
باید نخست قوت های درونی را تقویت کنیم و سپس به اتکا نیرومندی داخلی، با دنیا معامله دوسر برد برقرار سازیم. اما نیرومندی داخلی مطلقا متکی بر ابزار و نیروی نظامی نیست. بلکه باید توانمندی را با تولید دانش و علم و حضور در صنعت و بازارهای جهانی اثبات کنیم.
#جنگ_اول_جهانی
#جنگ_دوم_جهانی
کلمات کلیدی: جنگ اول جهانی;تاریخ ایران; جنگ دوم جهانی;