رابطه انقلابی گری با ساده زیستی و افول اجتماعی
اصولا انقلابی گری با تعریف رایج در دنیا، کنشی درپیوند به عصر پسارنسانس و روشنگری اجتماعی می باشد. عصری که با بلوک بندی جهان و پیدایش مبارزات ضداستعماری، شور مبارزات چریکی و پارتیزانی را کلید زد. و پرواضح است جنگاوری و به ویژه مبارزه مسلحانه نمی تواند از پایه دانش محوری برخوردار باشد. بدین روی جنبش های انقلابی در پهنه تاریخ قرن بیستم را فراگردهای مبارزاتی ضداستعماری با محوریت شور انقلابی نامیده، که یقینا فاصله قابل توجهی از شعور دانش مداری دارند.
براین مبنا چون افراد انقلابی از دانش هستی شناسی مناسبی برخوردار نیستند، لذا ابا عجز از تجزیه و تحلیل فلسفی وقایع اجتماعی- جهانی، فعل و انفعالات بستری را بسیار ساده و عادی می بینند. منظور از عجز در تجزیه و تحلیل آنست که توان درک معادلات پیچیده دنیا را برمبنای موجودیت عینی و واقعی نداشته و با نگرش ساده انگاری خویش در تماشای دنیا، در تجزیه و تحلیل اجتماعی نیز دچار ساده انگاری نگرشی می گردند. برای فهم بهتر موضوع لازم می نماید گریزی به علت «چرایی ساده فکری آدمی» بزنیم.
اصولا دنیا در حال پیمایش به زمان آینده و مناسبات جدید است. یعنی از مناسبات قدیمی و زندگی پیشین گذار کرده و به دنیایی با مناسبات جدید سیر می کند. این موضوع اصلی با اهمیت در زندگی است و آدمی باید بفهمد که در زمان زندگی کند و با مناسبات زمان خودش انس گیرد. یعنی همانطور که آدم قدیم در مناسبات قدیم می زیسته، آدم امروزی نیز باید با مناسبات زمان خود زندگی نماید. اما زندگی در همه اقالیم چنین نیست و بسیار داریم مردمانی که با وجود زندگی در عصر حاضر، ولی با نمادهای قدیمی زندگی می کنند. این افراد به جهت نداشتن آگاهی از دانش زندگی مدرن، نمادهای آیینی و سنتی زیست قدیمی را به دنیای کنونی منتقل می نمایند. که در این حالت فرد در بین دو پارادوکس تفکری وابسته به زمان گذشته و زیست در زمان حال، دچار اندیشه و رفتارهای مکدر و مخدوش و شخصیت ناپایدار می گردد. و پرمسلم است که در این وضعیت نه تنها خود فرد، بلکه جامعه نیز درگیر آسیب های فراوانی می شود.
این آدمیان به جهت ریشه ذهنی و فکری که از قدیم دارند پیوسته در گذشته گیر کرده و توان خروج از مناسبات گذشته را ندارند. و اینکه چرا اینان نمی توانند راه و مناسبات جدید را پیدا کنند، صرفا ریشه در فرهنگ(دین، اساطیر، افسانه، عادات، سنن و آیین قدیمی) آنان دارد. و چون این عناصر خرده فرهنگی ملت ها همگی مربوط به گذشته هستند. لذا اینگونه افراد علیرغم حضور در زمان حاضر، ولی با افکار قدیمی منسوخ و مناسبات گذشته زندگی می کنند.
درهمین راستا چون افراد انقلابی اصولا از دانش روز بهره ندارند و به سنتهای قدیمی دلبستگی دارند، لذا با برخورداری از افکار نمادهای سنتی ساده بین نیز می گردند. و این ساده بینی به همه امور زیستی ایشان رسوخ کرده و به راحتی ساده پوش و ساده زیست می گردند. اگر کمی به پیرامون خود دقت نماییم و تعصب را دخالت ندهیم، یقینا اثبات این نظر اصلا دشوار نیست. منظور آنست که یکی از راه های اثبات هر فرضیه، وجود آثار عینی آن است.
ولی به راستی ساده زیستی با مفاهیم ساده بینی هرگز شایسته یک جامعه مطلوب نیستند. زندگی با مفاهیم گذشته و ساده اندیشی، دقیقا عامل به واپسگرایی نظر و عمل می گردند. حال آنکه ما باید یاد بگیریم بزرگ منش باشیم. لباس فاخر بپوشیم. اتومبیل لوکس و زندگی لاکچری را دنبال کنیم.
تاسف بیشتر آنکه افراد ساده بین به کوته فکری نیز گرایش می یابند. این کوته فکری نیز بدان سبب است که چنین آدمیانی با تکیه بر کاهلی و تنبلی به داشته های خود قانع گردیده و با انصراف از پیگیری بهینه ها برای زندگی، تمایل به ساده زیستی پیدا می نمایند. درواقع ساده بینی اساس ساده زیستی تلقی می شود.
بخاطر داشته باشیم، دنیای غرب بدان جهت بزرگ شد که لیاقت های خود را تعالی داد. اما جوامع عقب مانده همیشه دنبال ساده زیستی هستند و بدتر آنکه به زندگی ساده نیز افتخار می کنند. و متاسفانه یکی از لیدرهای این نوع تفکر از هندوستان برخاسته گردید. گاندی فردی بود که پیوسته به ساده زیستی شناخته می شد و ساده زیستی را ترویج می کرد. که البته «ساده فکری» در هندوستان نیز بیشتر مبتنی بر آیین بودیسم و هندوییسم می باشد. تفکراتی که با نوگرایی و تحول نگرش میانه ای نداشته و آدمی را در مناسبات و معادلات پیچیده دینی گرفتار می نمایند. بدین لحاظ است که اکثریت هندوها به ساده زیستی و زندگی مفلسانه و فقیرانه در هند عادت دارند.
خوشبختانه اثبات این گفتار مستندات کافی دارد. و کافی است زندگی مردم آمریکای شمالی یا اروپا را با زندگی مردم در آفریقا، هندوستان و کلا کشورهای عقب مانده مقایسه نماییم.
#ساده_زیستی #هندوستان
احمد علینقی – پژوهشگر تکنولوژی مدیریت اجتماعی
کلمات کلیدی: ساده زیستی;هندوستان; ساده پوشی; انقلابی گری