نقد و نقدپذیری چه معنایی دارند؟ چرا ما نقد پذیر نیستیم!
از آن روی که عموما ما ایرانیان دچار خوشیفتگی کاذب می باشیم و اصولا خودمان را علامه دهر و از همه برتر می دانیم. لذا اساسا به تخصص گرایی اعتقادی نداریم و در باب همه امور اظهار فضل می نماییم. این خصیصه بزرگترین عارضه کشور ما می باشد و اضرار فراوانی را بر این سرزمین وارد نموده است.
این خودباوری پوچ باعث شده که از دانش گرایی راستین فاصله گرفته و پیوسته در مرداب شعارگرایی شناور باشیم. زیرا شعارگویی بسیار آسان است و مهارت نمی خواهد، اما عمل، به تخصص نیاز دارد. به همین روی ما شعارگویان خوبی هستیم و گمان می کنیم «شعاردرمانی» دوای تمامی دردهای بی درمان جامعه ایران می باشد. ولی به واقع چنین نیست. ما باید قبول کنیم که دنیا تغییر کرده و لازم است که ما نیز عوض شویم.
دنیای امروز بر محور دانش و علم قرار دارد. کشورهای پیشرفته در دنیای معاصر نیز بر همین منوال حرکت می کنند. آن کشورها با تکیه بر دانش نوین، علم نوین را ساختند و امروز جوامع پیشرو نام گرفته اند. اما چرا ما با این همه ادعا و نسلی حجیم از تحصیل کردگان آکادمیک، هنوز اندر خم یک کوچه سیر می کنیم؟!
شاید بتوان گفت یکی از آفات و عامل بازدارندگی از پویش راهکردهای نوین در جامعه ما، همانا خودشیفتگی و نپذیرفتن یکدیگر می باشد. ما آشکارا ادعای نقدپذیری و احترام به نظر دیگران را داریم. ولی در عمل با هرگونه نقد از خودمان مخالفت می کنیم و شخص ناقد را دشمن می پنداریم.
البته این عارضه و ضعف نقد در جامعه ما، مبتنی بر پندارهای خطای خودمان است. مثلا ما عادت نموده ایم که به هر نقد از جانب هر کس، عکس عمل نشان دهیم و سریعا نقاد را تخریب گر تصور نماییم. و پیوسته هم می گوییم که ما«نقد سازنده» را قبول داریم. ولی «نقد غیرسازنده» را هرگز پذیرا نمی باشیم. و درواقع بازهم به اشتباه خود ادامه می دهیم. و این بدان روی است که ما نقد را نمی شناسیم و هرچه پسند ما نباشد، نقد غیرسازنده می نامیم. پس بهتر آنست که در باب چیستی نقد، معناشناسی نقد، مختصات نقادی و تفاوت نقد با انتقاد کمی سخن گوییم.
باید بدانیم بسیاری واژگان موجود در زبان پارسی قلب معنایی پیدا کرده و از مفهوم واقعی خود خارج شده اند. از این واژگان می توان به دو گزاره«نقد و انتقاد» اشاره نمود. این دو واژه هرچند از یک ریشه و خانواده می باشند، ولی بسیاری براین باورند که این دو، معنای واحدی دارند. لیکن در عین حال عده ای نیز مابین این دو تفاوت قایل می باشند.
البته در جامعه ما بازی با کلمات راهکردی متعارف شده و ما در تحلیل سازی خیلی واژگان و مفاهیم دچار انحراف معنا شده ایم و امور را با فهم خودمان تفسیر می کنیم. مثلا همه خود را نقدپذیر می نامند. ولی دراصل کمتر کسی یافت می گردد که واقعا نقد را قبول کند.
البته اضافه می گردد اگر تتبعی صورت گیرد، معنای مشخصی برای دو واژه نقد و انتقاد یافت نمی گردد. حتی در کتاب های فرهنگ لغت برای هرد واژه معانی همسانی نوشته شده است. ولی نگارنده اعتقاد دارد هرچند این دو از یک ریشه می باشند، ولی تفاوت ماهوی مابین آنان وجود دارد. لذا درچارچوب ترمینولوژی واژگانی، مختصری به معانی این دو اشاره می گردد:
تعریف نقد:
از آن جهت که نقد مفهوم تمایز و تباین را دارد. بنابراین هرگونه تحلیل عیوب و فضایل یا نقاط قوت و ضعف یک فرد یا سوژه و ارزیابی نتایج سودمندی یا ناسودمندی عملکرد فرد - سوژه را نقد گویند. درواقع نقادی، آشکار کردن عیوب و محاسن و قضاوت و سنجه در مورد چیزی را استنباط می نماید.
تعریف اننقاد:
برخلاف نقد که تمییز بین بدی و خوبی است. ولی انتقاد دقیقا معنای عیب جویی، اعتراض، ایرادگیری، نکوهش و بدگویی را داراست. انتقاد قضاوت نیست، بلکه عینا یافتن نقص و کاستی هاست.
با این دو تعریف مشخص می باشد که اکثر ما مردم معنا و مفهوم نقدپذیری را نمی دانیم. لذا هرگونه تحلیل بر یک کارکرد و تبیین یک کارراهه اجرایی و عملیاتی را اهانت و ناسزا تلقی می کنیم. یعنی همه چیز باید مطابق با فهم من باشد.
این موضوع هر چند آفتی فاحش در کشور ما شمارش می گردد. ولی بیگمان عیبی فرونهاده در ایران ماست. ما بشدت از نقد و نقاد بیزاریم و هرگونه نقد را عین ناسزا و پرده دری می دانیم. و باید قبول کنیم این نقیصه به آفتی بومی تبدیل شده و بر این سرزمین لطماتی سنگین وارد نموده است. شاید همین نقدناپذیری نهشته در فرهنگ بومی ما می باشد که عامل بازدارنده در رشد و توسعه کشور ما شمارش می گردد. چه اگر ما نقد را قبول می کردیم، قطعا عیوبمان را رفع می کردیم. اما چون به بی عیبی خودمان ایمان داریم، لذا تحول رفتاری در جامعه ما رخ نمی دهد.
t.me/iranam2500
کلمات کلیدی: تعریف نقد و انتقاد;خودشیفتگی; نقدپذیری; خودباوری