جرج جرداق عاشق تشیع و علی یا یک مرد ضدامپریالست
جرج جرداق فردی مسیحی ارتدوکس بود که در مرجعیون لبنان زاده شد. ایشان در کودکی یک کتاب نهج البلاغه از برادرش فواد هدیه گرفت و آنقدر آنرا خواند که ظاهرا حفظ شد. من معتقدم از آن نظر که او ارتدوکس بود قطعا گرایش سمپاتی به شوروی بعنوان حکومت پرولتاریای کارگری (عدالت پرور!!) داشت. آنچه فهمیده ام او بمانند 90% شرقیان یک مرد ضدامپریالیست ضدغربی بود. بهمین دلیل عدالت علی برای او جالب بنظر رسید. البته مشوق او در این راه برادرش فواد بود. جرج ذاتا اهل مطالعه گسترده در حوزه های دیگر و اندیشمندان جهانی نبود. یعنی او محقق نبود. یک مطالعه گر تشیع بود که علاقه شدیدی به علی بعنوان امام اول شیعیان داشت. او بمانند دیگر شیعیان شیفته زندگی ساده و فقیرانه علی و سخنان عدالت انگیز علی بود. و این شد که خودش نیز در فقر بخاک رفت.
جالب آنکه وقتی از او سوال می کنند که چرا از علی می نویسی ولی از پیامبر اسلام و ابوبکر و عمر نمی نویسی؟ جواب داد: "من پس از علی علیه اسلام کسی را شایسته نوشتن ندیدم و تصمیم گرفتم که جز در مورد علی (ع) ننویسم". اگر اندکی به علم روش تحقیق آشنا باشیم می دانیم که چنین سخنی از یک محقق بعید است. لذا باور دارم او یک مطالعه گر عوام بود. که متاسفانه نزد بچه شیعه های ایرانی عزیز است.
جرج چندباری به تهران سفر کرد. و چون در تنگدستی شدید بسر می برد در ملاقات با رهبر جمهوری اسلامی درخواست صله (پاداش)کرد. اما جواب گرفت؛ هر گاه کتابی برای زینب نوشتی صله بزرگی بتو خواهم داد. اما موفق به این کار نشد. . . چون توان این کار را نداشت. دایره مطالعاتی او بسیار محدود بود و غلوگویی منش او.
او در مورد علی می نویسد: "ای علی(ع) اگربگویم تو ازمسیح بالاتری، دینم نمیپذیرد واگر بگویم او ازتو بالاتر است، وجدانم نمیپذیرد. نمی گویم تو خدا هستی ... پس خودت به مابگو ... ای علی (ع) ... تو کیستی؟ ای علی تو کیستی... جهان تو را به درستی نشناخت... تو از زمان خود فراتر بودی...". جرداق جایگاه نهج البلاغه را در راس و قله همه کتب و فلسفه ها میداند و مدعی است که تمامی ارزشهایی که قرنها دانشمندان و متفکران و جامعه شناسان به دنبال کشف و توضیح آن بودند به صورت یکجا در نهج البلاغه آورده شده است. جرج در کتاب چند جلدی "علی صدای عدالت انسانی" در بخش علی و حقوق بشر ادعا میکند که علی پیشرو تمامی متفکران جهان است. در بخش "علی و انقلاب فرانسه" ادعا دارد که علی بر کلیه فلاسفه انقلاب ها برتری دارد. در بخش "علی و سقراط" این دو را هم ردیف تئوریک معرفی میکند. درواقع طرح چنین سخنانی از یک محقق اندیشمند که ادعای مطالعه فلاسفه و نحله های اندیشوی متنوع را دارد بعید است.
البته او علاقه وافری نیز به آیت الله خمینی، آیت الله خامنه ای و امام موسی صدر داشت. او میگوید اگر روحانیون مسلمان اسلام را همانند امام صدر عرضه می کردند، اثری از مسیحیت و سایر ادیان باقی نمی ماند. او امام موسی صدر را سیمای آرمانی و باشکوه انسانی می داند! او باور قلبی داشت: "اختلاف زیادى بین اسلام و مسیحیت وجود ندارد، انسانیت، همه ادیان را در یک نقطه جمع مى کند. همه ادیان در واقع یک دین هستند و درحقیقت اختلاف بین ادیان ناشى از اختلاف زمانى و شرائط حاکم بر زمانهاى مختلف است". براستی باوجود این اعتقاد صریح به شباهت مسیحیت و اسلام و شاید ارجح دانستن اسلام به مسیحیت و شیفتگی به علی و تشیع، چرا او مسلمان نشد و مسیحی از دنیا رفت؟ ضمن اینکه او مدعی بود علی نزد مسیحیان یک قدیس است.
از جرج جرداق فارغ شویم
بسیار زیاد میشنویم که بسیاری براین باورند که هر کس درد فقر را بفهمد و با فقرا زندگی کند، پس سزاوار رهبری جامعه یا مثلا رییس جمهوری می باشد. یا اینکه بصورتی دیگر ساده زیستی را بزرگترین شاخصه رهبر سیاسی یک جامعه می دانید!!
واقعا تعجب آور است که چرا تفکر انقلابی و اسلامی همچون چپی های کمونیست، اینچنین فقر و نداری را تبلیغ می کند؟ اساسا انسانی که نتواند بزرگ فکر کند و زندگی بزرگ برای خود فراهم کند، چگونه می تواند برای یک ملت زندگی بزرگ تامین نماید؟ باور دارم همین تفکر "درد فقر/ زندگی فقیرانه رهبران/ ساده زیستی وو" پایه بدزیستی شرقیان ازجمله ما ایرانیان است. براستی چرا ما انقدر با خودروی لوکس، زندگی لوکس و کلا تفکر لوکس مخالفیم؟ آیا لوکس زندگی کردن گناه است؟ اگر لوکس بد است چرا هر مسئول و مقام بمحض نشستن بر تخت قدرت دزدی را شروع می کند تا لوکس زندگی کند؟ چرا هدف همه ما پول دراوردن است، اما زندگی لوکس را نکوهش می کنیم؟ بیاییم کمی فکر کنیم و غریزه آدمی را بهتر درک کنیم. اگر از روز اول بجای فهم آدم ساده زیست و فقیر بعنوان آدم خوب، بدنبال افراد کراواتی، پولدار و با تفکر لوکس می رفتیم و مدیر را برای راهبری جامعه انتخاب می کردیم. امروز این وضعمان نبود!
باور دارم ساده زیستی و عدالت واقعا پوچ هستند. عدالت از منظر ترمینولوژی اجتماعی یک واژه عبث است. چون عدالت با مفهوم "تخصیص یکسان به تمامی افراد جامعه":
- عین ظلم است
- پیاده سازی این تئوری غیرممکن است
به همین روی است که تمامی مدعیان عدالت در ایران سرانجام باگرفتن قدرت دزد میشوند و جبار و قارون. بحث طولانی و خارج از موضوع است.
کلمات کلیدی: ساده زیستی;عدالت; جرج جرداق; تشیع علوی